"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳۷ مطلب با موضوع «آگاهیکده چالش ها» ثبت شده است

به هرچه فکر کنید همان می شود. ذهن همه چیز است. بعد می بینی من مدااام دارم در باتلاق گذشته، به قول لر های عزیز، سِیل می کنَم (سِیر می کنم) و هی به «خود» م می گویم:

 

اگر ...، حیف ...، کاش ...، چی می شد! ...، و روز ها و حال ام هم هم راه روز های ام خراب می شوند و باز فردا، توی باتلاق امروزم می آیم و دست و پا می زنم! انگار لذّت برای من همین گذشته گردی تعریف شده است و ندامت و حسرت و مذلّت (خواری) و دیگران همه حق دارند و من اما ندارم و باید برای دیگران و رفاه ایشان نفس بکشم و کار بکنم و ...

 

امروز به «خود» م گفتم من نمی فهمم، من خَرَم، من احمق هستم، من بی شعور ام، من کودن اَم ... تو چرا!!؟، ها؟، تو برای چه با من یک عمر راه آمدی و دل به دل من دادی و تو برای چه با من راه می آیی و دل به دل من می دهی؟ تو که برای خودت کسی هستی که

 

تو که جای نشین خدایی در زمین و نماینده ی «او» هستی و همه ی امکانات و مجوّز های هر استفاده ای از هر آفریده ای در هر جا و به هر میزان و هر شکل را به تو داده اند «ایشان» که!!، پس چرا دِ تو دنبال من می آیی و لی لی به لا لا ی من می گذاری مدااام ... دِ یک چیزی بگو!، حرفی بزن ...

 

مگر تو نیستی که خدا گفتند ملائک بر تو سجده کنند؟ مگر تو نیستی که خدا گفتند همه ی اسماء کُلاً تقدیم به تو باد؟ مگر تو نیستی که خدا از روح «خودشان» مستقیماً در تو دمیدند و تو را لایق تسخیر گریِ آسمان ها و زمین ها و هر چه در آن ها دانستند و آزادی مطلق مطلق مطلق به تو دادند که ... هان؟ خُب دِ یک چیزی بگو دیگر!!

 

خُب تو پس یک چیزی بخواه دیگر اگر می دانسته ای و دم بر نیاورده ای و نمی دانم چرا حالا که می دانی جهان پس از تولد من در اختیار من بوده است و من یک خالق کوچک اما وابسته خالقیّت خالق مطلق بوده و هستم هیچ چیز نخواسته ای. من بلد نبودم و از این راز خالقیّت ام بی خبر بوده ام و بودم تو چی؟، چرا سکوت کرده بوده ای؟ چرا مرا این همه سااال در فلاکت دیدی و دم بر نیاوردی

 

و احساس می کنم خیلی توی «خود» ش رفته است و مرا دارد توی «خود» ش در «خود» م فرو می برد چون خیلی عجیب به فکر یک بررسی گذشته تا همین حالای ام افتاده ام و تصمیم گرفته ام و همین حالا هم دارم شروع می کنم به یافتن دلایل این که من چرا باید این باشم، این جوری زندگی بکنم، این جا باشم و این قدر فقط داشته باشم که اجاره ها و بدهی ها قرض ها و وام ها و هزینه های فقیرانه ی زنده گی اَم را زورکی بتوانم بپردازم و آن وقت آن ها آن جا ها باشند و آن چیز ها داشته باشند و آن جور زنده گی بکنند و آن باشند، هان؟ من کار بکنم بدهم برای من و عزیزان اَم آن ها بخور اَند و ما سماق بمکیم؟ آخِر چرا؟ چی شده که این جوری شده؟ ...

 

مطمئنّ اَم به سر چشمه اش می رسم. می فهم ام کجای کار اشتباهی رفته ام حتّی اگر دوران کودکی ام بوده باشد

  • مَهدی هُدایی

بزن بزن که داری خوب می زنی! چرا که داری جهالتِ مطلقه ی (نا دانایی، نا دانیِ شش دانگِ) ما را می زنی. بزن که چوب تو چوبِ عدلِ خداست

 

خدا قرن ها ست فرمودند: این ها قلب (رؤیا گاه، خواست گاه) دارند ولی با آن به «باور» دست نمی یابند!!

 

و چشم دارند با آن ژرف ژرق (عمیق) «نمی نگرند»

 

و گوش دارند به «شنیدن» نمی سپارند ... آن ها مانند چهار پا ها هست اند

 

بلکه گم راه تر هست اند، آن ها بی «خبر»ان اَند ... و به همین جهت ما تعداد بی شماری ـ از این قبیل ها ـ از جن و انس را برای جهنّم رقم زدیم (زیرا زنده گی شان را مثل جهنّم در این جهان لا یتناهیِ سرشار از انواع نعمت ها و دارایی ها و عزّت ها و شخصیّت ها و عظمت های در تسخیر آن ها می گذرانند: گدایِ ندار (فقیر)، خوار (ذلیل)، خار (عزیزان آزار)، بد بخت، غم گین، بی کس، رسوا، گوشه گیر، در باتلاق نق و غُر غُر و گلایه و شِکوه و بد بینی و بی لیاقتی و خود حقیر گیر و ...)

 

حالا شما را خدا فرستاده است تا ما را هِی بزنید، بگیرید، ببندید، بکشید، عذاب بدهید تا بلکه تنبیه خدا اثر بکند و بیدار بشویم که خُب این را هم چه عرض کنم در «آینه» ای که هرآینه هر دم مرا می نگرد زُل زُل و ابرو به زیر می کشد که: «یعنی چه!!؟، چه طور ممکن است تو هیچ اقدامی نکنی برای تغییر ...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ اُ ... س با تو هستم، کَری!؟، کوری؟!، لالی!؟ چرا جواب نمی دهی: خَری؟ از خر کم تری؟ ... چرا بر نمی خیزی و از منزل بیرون نمی زنی و دست به کار نمی شوی و تغییر را برای خودت به جای دوزخی که خدا فرمودند رقم نمی زنی و بهشت از این همه نعمت بی انتها در فرصت عمر اَت نمی سازی برای خودت و زیر دستان اَت ـ عزیزان اَت؟ ـ ها؟

 

و من هی باز می گویم دیر نمی شود «آینه»، دیر نمی شود. سخت نگیر. عالم برده گی و سکون و یلخی گری و تحمّل و خم شدن تر و اشتیاق فشار بیش تر و آزار کلان تر هم برای خودش عالمی دارد که «تو» نمی فهمی و ما آن را سااال ها ست داریم می نوشیم مثل شرابِ آزادیِ مطلقی که غربی ها می نوشند و «آینه» لب های اش را ور می چیند که یعنی: لیاقتِ تو همین است؟!!:

 

همین جایی که هستی (و همین ذرّه ای که داری برای دادن به این و آن، بهای اجاره ها و چک ها و بدهی ها و هزینه های با ترس و لرز ... ـ ها؟!! ـ)، همین جوری که داری سواری به هر کس و نا کس می دهی و همین که همینی

 

و من «آینه» را در هم می کوبم که یعنی غلط کن! به تو چه مربوط است! زنده گی من به خودم مربوط است. دلم می خواهد برده باشم. دلم می خواهد سرم را پایین بگیرم و سواری بدهم. دلم می خواهد فکر نکنم. دلم می خواهد عقلم را دفن کنم و سیفون روی آن بگیرم. به تو چه ارتباطی دارد؟

 

تو کی هستی که برای من لب ور بچینی؟ برو گم شو و دست از سرم بردار هی می آیی و نق به جان ام می زنی که چرا این زندگیِ ...َنی را برگزیده ای و ... به تو چچچّه؟!

 

و خرده «آیینه» ها مرا به تعدادی انبوه تکثیر می کنند تیز و بُرَّنده و من آرام و قرار ندارم و هر لحظه انتظار بریده شدن و جریحه های مکرّر

 

انتظار چنانچه برای حالتِ سرشار

خوب و مقدّس و ناب

و گر نه چو مار

زهر عقربِ جرّار

 

هاتفه گفت: گُذَر بکن این بار

و بحث منفی این مقالتِ خود بگذار

بگو به قاریِ متنِ قشنگِ تو: «خیز!

نمان تو ذلیل (خوار، خار)

 

«بیل» به ذهن بگمار

«کاو»

گنج نهادینه تو بردار

هدف، تو خواسته بگیر

«تیر» به سمتِ هدف بِبَر، آن گاه

برایِ زین پس خویش

روز و شبانِ تازه بخر ...

 

«چگونه؟» اگر گفت، بگوی

راهِ پرسشِ بیش بپوی

  • مَهدی هُدایی

اگر سر در گم هستید و:

1. نمی دانید چه کار کُنید

2. نمی دانید از کجا شروع کنید

3. نمی دانید چه گونه، چه کاری، برای که چه اتّفاقی در شما بیفتد که مرفّه شوید ... و اگر مرفّه هستید، احساس شادی کنید، فقط یک راه دارید ـ پِیِ راهِ دیگری نگردید ـ:

...

  • مَهدی هُدایی

هدی جان گفت: «کرونا از غفلت استفاده می کند». و خدا این جمله ی کارآ را به شرح زیر برای مم گسترانیدند و من هم تقدیم شما می کنم

کرونا، از غفلت استفاده می کند و وارد بدن می شود
و حساس ترین بخش بدن (ریه) را بر می گزیند

آن را به تسخیر خود در می آورد و در آن ساکن می شود

و به تکثیر مثل می پردازد تا جان شخص را بگیرد و با هم در خاک و آتش نابود شوند

برای اطمینان و آرامش، علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

چنانچه شخص، مدام ورودی هایش را بپاید

و مدافعانِ وجودش را مدام

با خوراک و دارو های طبیعی و سالم قوی نگه دارد

امکان ابتلائش قریب به صفر می شود
...
شیطان نیز مانند کرونا

از غفلت ما استفاده می کند

و وارد من می شود

و حساس ترین بخش من (قلب) را بر می گزیند و آن را از آنِ خود می سازد و در «آن» ساکن می شود و در «آن» به تکثیر مثل می پردازد

تا ایمان شخص را بگیرد و با هم در خاک و آتش جاویدان شوند

برای اطمینان و آرامش

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

(ألا! بذکر ألله، تطمئن القلوب)

شیطان از ضعف ایمان من و عدم مدافعان به تعداد مورد نیاز استفاده کرده

و خود را در من تکثیر می نماید

اکنون کار مقاومت یا دفاع کاملاً دشوار می شود

و در بسیاری موارد

منجر به مرگِ سلامت روحی و روانی و امید و شوق و عزت می گردد و من تبدیل به خانه ی شیاطین می گردم

چنانچه شخص مدام ورودی هایش را با ذکر بپاید و مدافعان وجودش (اذکارِ تبدیل به کار شده در «خود» را) مدام با قرآن و دعا

طبیعی و سالم قوی نگه دارد امکان ابتلائش به شیطان قریب به صفر می شود

این مهم برای من از طریق مراقبه بر گفتار و اجرای اذکار در «خود» صورت می گیرد تا غفلت چیره گی نیابد و یک شیطان برای تکثیر در من نیاید

  • مَهدی هُدایی

او اگر می گفت ... هیچ کس حقّ ندارد پول هایی که خدا فرموده اند به کسانِ مشخّص بدهید را به کسی بدهد تا آن ها آن پول ها را به آن کسانی که خدا گفته اند برای او بدهند ـ !! ـ آن گاه آن قدر پول های خدا زیاد می شد که جهان بی نیاز می زیست از همین مقدار پول های خدای ما جاهلان و بی معرفتان نسبت به شخص شخیص «ایشان» که مپرس

 

هاتف مرا خشم گین خطاب نمود: ای آن که تو برای بیننده گان و شنونده گان و خواننده گان مطالب و جستجو گران حقایق «راه» «نما»! چرا پست پیشین را نیمه رها رهانیدی؟ ندیدی که مردمان «راه» را گم شان کردانده اند و «خود» ها شان محروم از آگاهی در بند های فریب فریب کار ها و زیر بار ستمی غیر قابل توانِ حمل تحتِ فشار هستند و فرصت ندارند مفاهیم والای پست تو را دقیق بکاوند و قدری «بایستند» و «فکر» بکنند و «عقل» شان از دفینه یِ پینه یِ حوادث بسته بیرون بکشند و تعقّلی بکنند و بیدار شوند و بر خیزند و تکانی به خود بدهند و لایه های عفونت باتلاق از تن و جان بکنند و دست یاری به سوی خدا دراز کردن بیاموزند و توکل یاد بگیرند و با توکل بر «ایشان» تغییر بیاغازند؟

هاتفه نیز به تأیید بر آمدند که جنابِ دوستِ صمیمی ما! از شما بعید بود که این پستِ تکمله را ـ همین پستی که دارید می خوانید منظور ایشان بود ـ ننویسید. مطمئن شدیم هر دوانه مان که کسانی که پست پیشین را بخوانند بسیاری از پرسش ها شان را پاسخ می گیرند و آن ستم گران که در لباس حکومت و ثروت مندانی که چه خوووب نمایاندید شان و خیریه چیان نیز شاید برخی شان به خود آمدندی و تحوّلی دست دادی به ایشان اگر لیاقت شان نزد خدا باقی بوده استی وگرنه که در همان حال خراب و خُرد و خوار الهی شان خواهندی مرد در دوزخی که در این پست نمایان شان کردید

و انگار ارسال این پست تکمله شاد شان کرده باشد مرا مورد تفقّد خویش قرار دادند و شاد بدرقه شان کردم. و، الحمد لله ربّ العالمین

 

اگر او از آغاز از خدا فقط می گفت و حقیقت خدا و حقیقت و دین خدا را برای ملت نمی نهفت اکنون بهشت در دنیا به تصویر آمده بود و نمودی زیبا از «رُخ» قابل رؤیت خدا در نهایتِ زیبایی و «قامتی» «رعنا» مشهود گشته بود. فقر را معنا نمی شد در عمل یافت و دروغ و ریا و نفاق و دزدی و زور گیری و خفت گَری و کیف و گردن بند قاپی به قیمت جان نوامیس مردم و اختلاس غیر قابل شمارش و غیر قابل تصوّر در طول تاریخ بشر از اموال دیگران و ستم کاری و پشتیبانی مسلّحانه از ستم در مقابل همان ها که آورانِ ایشان، صورت نمی گرفت و دشمن ُ... می خورد جرأت کند دست از پا خطا کند!! مردم با نگاه ها شان وی را به قعر آتش خشم شان می سوزانیدند و نیاز به تفنگی نبود، بمبی نبود، جنگی نبود، حتی مرز ها باز می بود بی هیچ احساس خطری زیرا خدا این جای جهان را می پاییدند خود شان با فرشته ها

 

امّآ باور این برای کافر ها و مشرک ها محال است زیرا، آن ها خود خدای خود شان (فراعنه اند) و دیگرانی، خدای شان مقام آن ها ست و دیگرانی، خدای شان دزدی هایی که در خفا و عیان با پشتیبان می کنند و دیگرانی، دست بوسی ها خدای آن ها و دیگرانی، بله قربان ها خدای ایشان و دیگرانی، لذّت شان از شکنجه ها خدای ایشان و دیگرانی، ادّعاهاشان خدای شان و دیگرانی، اسلحه های بر کمر ها شان چه باتوم چه تفنگ چه گاز چشم به گریه نشان و ...

 

اگر او می گفت هیچ کس را حقّ با او نیست اگر با تصاحب تعدادی بیش از یک خانه زیست، بیش از یک اتومبیل، بیش از یک ویلا، بیش از یک اندازه عادی از طلا ...

 

و به هر کس خانه نداشت یک خانه در حدّ کفایت او می داد ...، اکنون غلط می کردند انسان های سالم نو جوان و جوان و میان سال و مسن، دلالان دغل و غیر دغل مسکن و زمین و ویلا و خانه و آپارتمان با قیمت های احمقانه گران به پشتیبانی دولت و حکومت چون قارچ در بنگاه های مسکن و زمین و ویلا و آپارتمان و ... و ... و ... حیات بگذرانند و پارک بان ـ !! ـ بشوند به جای کار های بنیادین و کشور بالا ببر و ارزِ بیگانه به قیمت پهن گاو و خر پایین بیار و دیگر جوانان معتاد و گل کَش و مست و عرق خور و زن و دختر باره و دختران همه کاره و العیاذ بالله که شوهران بی خبران و با خبران و ...

 

اگر او می گفت شما بنده گان خدا هستید نه بنده گانِ من و ما و دست اش را عقب می کشید یا تو دهنی به صورت و دهان و لبان آن جاهلان که دست بوسان می زد و عکّاسان را به نهیب می کشید که ای احمقان! چه ضرورتی است که عکس مرا این همه تعداد هر بار می گیرید و می گسترید و اسراف می کنید و خدا را دشمن ما و خودتان می کنید و ...

 

اگر او می گفت کسی که بدزدد ـ حتّی پوش کشمشی را ـ، خدا انگشتان اش را از او در ازای خطا می ستانَد ...

 

اگر او می گفت کسی که اختلاس بکند ـ حتّی پوش کشمشی را ـ، خدا جان اش را خواهد طلبید ...

 

اگر می گفت کسی کسی را چو بیازُرد بایستی خود را به مذلّت (خواری) زیر پای او می بُرد ...

 

و هرکه به نوامیسِ مُجاز برای ازدواج، بی جواز ازدواج می نگریست چشمان اش باید سال ها در آرزوی دیدن نور آفتاب در تبعیدی تاریک می گریست ...

 

و می گفت اگر که کسی مسئول شد، جان اش ضمانِ بهترین رفتار و کردار و گفتار او در آن پست است و در غیر این صورت بایستی عمرش را در ظلمتِ منزلی سپری بکند در بَست ...

 

اگر حرمت ها می گفت کسی چنانچه شکست هرگز نخواهد رَست ...، آیا این رذایلِ بی شمارِ بی انتها حالا می رُست!!؟

 

چه کسی می گوید مُحال وجود ندارد؟، دارد! مُحال بود این همه رذایل یکجا در اینجا می رُست اگر او می گفت:

 

من برای شرح کتاب خدا برای شمای ام. نه از خویش گویمی نه کسی از خویش گوید و هیچ کس هیچ راهی جز «راه» خدای در این دیار نپوید ...

 

و می گفت: همه تا وقتی شرح کتاب حضرتِ حقّ در یکایک ما و زندگانی یکایکِ ما اجرا شود چون خانواده کنار هم ایم و شریک شادی و شور و نشاط و شوق و شرافت و عزت و موفّقیّت و ثروت هم ...

 

... گفتند: این میزان ماست که به دریا می زنی که دریا با آن دوغ نمی شود گفت: می دانم ماهی ها نمی دانند اما اگر بشود چه شود!!

 

حالا برای شما (یعنی حکومت و دارا هایی که فکر می کنند در این جهان فانی در عین ثروت و مستی آن و مستی جاه و مقام و قدرتِ این جهانی و سکس و عریانی می مانند و برایِ ستم کاران و پشتیبانان ایشان) قدری از سخنان خدای مهربان را که در پست پیش چنان گفتم چنین از «آخرین چشمه»«شان» می آورم تا اگر لیاقتی در کسی هست و خدای را خواهان است و شایسته ی ایمان آوردن و تسلیم خدا شدن است، دست به کار بشود تا هنوز وقت هست، بسم الله مجراها و مرساها:

الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّىٰ [٩٢:١٨] همان که مال خود را مى‌دهد تا پاک شود

تا این جا اگر کسی بخواهد پاک شود باید پول بدهد. مجانی کسی را خدا پاک نمی کند. پس حواس شما که دارا هستید باشد که فقط «دارا» ها به بهشت راه خواهند یافت نه هر پول داری که از هر راهی که دل اش خواسته است و هر کاری که دلش خواسته است پول در آورده است. حواس تان باشد

به این آیه ها هم دقّت کنید اگر پول دار هستید و نه البتّه «دارا» ...:

إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا [٤:٣٦]

خداوند کسى را که مُختل کننده {ی زندگی آدمیان و خصوصاً هم وطنان و بالاخصّ خدا دوستان} و فخر فروش باشد دوست ندارد:

     

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۗ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا [٤:٣٧]

{مُختل کننده گان و فخر فروشان} همان کسانى اند که بخل مى‌ورزند {دارند نمی دهند کمک نمی کنند دست نمی گیرند کوتاه از بالاترین مبلغ ممکن برای دریافتی در مقابل اجاره ی داشته هاشان نمی آیند و خود را با بازار حکومت و ستم های او هم سان می گیرند و معیار شان ستم ستم گران است و ...} و مردم را به بخل وا مى‌دارند {کاری می کنند که دیگران هم مثل آن ها رفتار کنند یا برای شندرغاز وجه دلّالی که بیش تر گیر شان بیاید شخص پول دار را علیه آن که ندارد یا کم تر دارد می شورانند تا پول دار از او بگیرد و به دیگری بدهد و آن ها به نوایی فانی برسند ـ مزدِ دلّالیِ بنگاهیان اتومبیل و مسکن و غیرهم ... و ... ـ،} در حالی که آنچه را خدا از فضل خویش به آنها ارزانى داشته پنهان مى‌دارند {و خود را با نیاز مندان نزد آنان برای بالا بردن قیمت داشته های شان برابر نشان می دهند و ناله سر می دهند که ما هم مثل شما ندار هستیم و محتاج هستیم و نیاز مند هستیم و ... که لقمه را از دهان ایشان در آورده و در دهان دیگری ای بگذارند که پول بیش تری به ایشان عرضه می کند ـ خواه آن دیگری نیز بر اساس استیصال یا بر مبنای داشتن بسیارِ پول و ثروت باد آورده و ناگهانی و ... ـ} و براى کافران عذابى خفت بار آماده کرده‌ایم

     

وَالَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ ۗ وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا [٤:٣٨]

و کسانى که اموال خود را براى نشان دادن {نمایش خَیّر بودن و نیکوکار دیده شدن و بخشنده شمرده شدن و جلوی آن ها بلند شدن بی عزّت نفس ها و حاجی آقا حاجی آقا، آقای دکتر، آقای دکتر، جناب مهندس، جناب مهندس، حضرتِ آقا، حضرتِ آقا ... به آن جای آن ها بستن و ایشان نیز مثلاً خیلی افتاده تشریف دارند خود را کمی به جلو خم کردن و سر تکان دادن و نفرمایید نفرمایید گفتن و در صف اول مقابل دوربین ها نشستن و سر به زیر انداختن که یعنی من اصلاً دوربینی نمی بینم گوئیا و ... و فرار از دادن مالیات و بیمه و عوارض و پیدا کردن دوستانی در جاهایی که به کار آن ها بیایند و ...} به مردم انفاق مى‌کنند و به خدا و قیامت اعتقاد ندارند [هم نشینان شیطان اند] و کسى که شیطان نزدیک {هم دمِ صمیمیِ} وى باشد {ببین دیگر چنین شخصی چه} بد همدمى است

     

وَمَاذَا عَلَیْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیمًا [٤:٣٩]

و اگر به خدا و روز واپسین ایمان مى‌آوردند و از آنچه خدا روزیشان کرده انفاق مى‌کردند چه زیانى برایشان داشت!!؟ و خداوند به ایشان بسیار آگاه است

     

إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ۖ وَإِن تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا [٤:٤٠]

خدا به اندازه‌ى سنگینى ذره‌اى ستم نکند، و اگر کار نیکى باشد دو چندانش کند و از نزد خود پاداش بزرگى دهد

   

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۚ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ [٨:٣٦]

همانا کافران اموال خود را صرف مى‌کنند تا مردم را از راه خدا باز دارند و باز هم [در آینده‌] خرج خواهند کرد و عاقبت، حسرتى براى آنان خواهد گشت و سر انجام مغلوب مى‌شوند. و کسانى که کافر شدند به سوى جهنم گردآورى خواهند شد

     

لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَیَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَىٰ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ [٨:٣٧]

تا خداوند ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاک‌ها را روى هم گذارد و همه را انباشته کند و یکجا در دوزخ افکند. اینانند که زیانکارانند

     
   

قُلْ أَنفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَّن یُتَقَبَّلَ مِنکُمْ ۖ إِنَّکُمْ کُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِینَ [٩:٥٣]

بگو: [اگر] انفاق کنید به رغبت یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمى‌شود همانا شما قومى نافرمان هستید

   

إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِن ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ [٧٣:٢٠]

قطعا پروردگارت مى‌داند که تو نزدیک به دو ثلث از شب و گاه نصف آن یا ثلث آن را [به نماز] بر مى‌خیزى و گروهى از آنان که با تو هستند نیز [چنین مى‌کنند]، و خداست که اندازه‌ى شب و روز را تقدیر مى‌کند. مى‌داند که شما هرگز نمى‌توانید حساب آن را داشته باشد پس به شما روی کرد پس هر اندازه برای شما آسان است از قرآن {شُدَنی = کتابی که باید آیاتِ آن بشوید} بشَوید {مثل مفاهیم آن} {خدا دانستند که برخی تان بیمار می شوید و برخی دیگر به سفر می روید تا خود را از فضل خدا برخوردار کنید و برخی دیگر تان در راهِ {اعتلایِ نام} خدا در گیر و دارِ جدال هستید پس کافی است آن میزان که برای تان آسان است {با آیات اش} هم سان شوید و نماز را پایه بگیرید و پاکیزه ساز {دارایی های تان را } بدهید و وام به خدا اختصاص دهید که هر چه نیکویی برای «خود» تان پیش دارید می فرستید نزد الله خواهید یافت و آن برای شما بسی نیک تر و سود دار تر است

 

الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ [٢:١٧٧]

نیکى کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب [هاى آسمانى‌] و پیامبران ایمان آورد، و مال [خود] را با آن که دوستش دارد به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و در به دَران و راه گَرد ها و خواهنده گان و زندانیان بدهد و نماز را پایه بگیرد و زکات (پاکیزه ساز) بدهد و قول اش قول باشد وقتی قول می دهد و در شدت و سختی ها صبوری کند و هنگامی اگر جنگ باشد، این ها آن هایی هستند که راست گفته اند و آن ها همان ها «خود»«پا» ها هستند

 

وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ ...  [٨:٤١]

و بدانید هر گونه غنیمتى به دست آوردید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و تنگدستان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ایمان آوردید ...

 

الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ [٢:٢٧٤]

کسانى که مالشان را شب و روز، [و] نهان و آشکار، انفاق مى‌کنند پاداش آنها نزد پروردگارشان است و نه بیمى بر آنهاست و نه محزون شوند

 

وَمَا لَکُمْ أَلَّا تُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِیرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...؟ [٥٧:١٠]

و شما را چه شده است که در راه خدا انفاق نمى‌کنید و حال آن که میراث آسمان‌ها و زمین به خدا تعلق دارد؟

 

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ ۖ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ ۗ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٢:٢١٥]

از تو مى‌پرسند چه انفاق کنند؟ بگو: هر مالى که مى‌بخشید [بهتر است‌] به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و تنگدستان و به راه مانده انفاق کنید، و هر کار خیرى کنید بى‌شک خدا به آن آگاه است

 

مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ [٢:٢٦١]

داستان کسانى که مالشان را در راه خدا مى‌بخشند چون داستان دانه‌اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌اى صد دانه [باشد]، و خدا براى هر کس بخواهد [پاداشى‌] چند برابر مى‌دهد و خدا وسعت بخش داناست

 

الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَلَا أَذًى ۙ لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ [٢:٢٦٢]

کسانى که مالشان را در راه خدا مى‌بخشند و به دنبال بخشش خود منّت و آزارى نمى‌آورند، اجرشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهگین شوند

 

ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ [٢:٢]

آن کتاب [بلند مرتبه‌] هیچ تردیدى در آن نیست، راهنماى پرهیزگاران است

 

 

 

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ [٢:٣]

آنان که به غیب ایمان مى‌آورند و نماز را برپا مى‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم، انفاق مى‌کنند

 

لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ ۗ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَلِأَنفُسِکُمْ ۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ [٢:٢٧٢]

هدایت آنان [به طور اجبار] بر عهده‌ى تو نیست، بلکه خدا هر که را بخواهد هدایت مى‌کند. و هر مالى که انفاق کنید به سود خود شماست، و جز براى طلب رضاى خدا انفاق نکنید. و هر مالى که انفاق کنید [پاداش آن‌] به تمامى به شما داده خواهد شد و بر شما ستمى نخواهد رفت

 

لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا ۗ وَمَا تُنفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٢:٢٧٣]

[این صدقات‌] از آن تهیدستانى است که در راه خدا از کار مانده‌اند و نمى‌توانند در زمین [براى معاش‌] سفر کنند و به خاطر مناعتى که دارند، ناآگاه آنها را توانگر مى‌پندارد. آنان را به سیمایشان مى‌شناسى. از مردم به اصرار چیزى نمى‌خواهند. و هر مالى به خیر بدهید پس خدا به آن دانا هستند

 

مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ [٥٧:١١]

کیست آن کس که به خدا وام دهد تا آن را براى وى دو چندان کند و او را [در آخرت‌] پاداشى کریمانه باشد

 

لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ [٣:٩٢]

هرگز به نیکى دست نیابید مگر این که از آنچه دوست دارید انفاق کنید، و هر چه انفاق کنید، قطعا خدا از آن آگاه است

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ [١٠٤:١] واى بر هر بدگوى کننده‌ى عیبجوى

     

الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ [١٠٤:٢] آنکه مالى فراهم کرد و بر شمرد

     

یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ [١٠٤:٣] مى‌پندارد که مالش او را جاوید کند

     

کَلَّا ۖ لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ [١٠٤:٤] چنین نیست [که مى‌پندارد]، حتما در آتشى شکننده افکنده شود

     

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ [١٠٤:٥] و تو چه مى‌دانى آتش شکننده چیست

     

نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ [١٠٤:٦] آتش برافروخته الهى است

     

الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ [١٠٤:٧] آتشى که بر دل‌ها افتد و زبانه کشد

     

إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ [١٠٤:٨] این آتش بر آنها سرپوش است [و راه گریز ندارد]

     

فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ [١٠٤:٩] در ستون‌هایى است کشیده شده

 

إِلَّا الْمُصَلِّینَ [٧٠:٢٢] غیر از نمازگزاران

 

الَّذِینَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ [٧٠:٢٣] همان کسانى که بر نمازشان پایدارند

 

وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ [٧٠:٢٤] و همانان که در اموالشان حقى معین است

 

لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ [٧٠:٢٥] براى سائل و محروم

 

وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ [٧٠:٢٦] و کسانى که روز جزا را باور دارند

 

وَالَّذِینَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ [٧٠:٢٧] و آنان که از عذاب پروردگارشان بیمناکند

  • مَهدی هُدایی

گیریم که اصلاً اعتقادی و ایمانی به خدای نداری. چرا روزانه از فرصت یک هزار و چهار صد و چهل بارِ تکرارِ یک واژه ی باردارِ نیکی بی بهره می گذری؟

 

او که نه بلد بود ـ گرچه ادّعای کرد! و باید پاسخ درخور برده باشد برای خدای، نیز دگری، بابت این افتضاح و در به دریِ جاهلانِ افسار گسیخته ی خوار و خفیفِ کل تاریخ و کنونِ جهان، به علّت عدالتِ خدا بر مبنایِ جهالتِ شان ـ. و نه عالمان مدّعیِ دیگر ـ حتّی یکی شان!! حتّی یکی شان! ـ گفتند.

 

امّا خدا می پرسند:

 

عقل تان چه؟ ـ أفلا تعقلونَ ـ؟

 

قرآن چه؟ ـ أفلا یتدبَّرونَ القرآن ـ؟

 

نهیب هایِ «منِ» رحیم و رحمان چه؟ هان؟:

 

ـ فأین تذهَبونَ: کجا دارید می رید؟ ـ {آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی!، هش!

 

ـ به جناب عالی بر نخورَد ها! با من و شما نیستند خدا، با گفتنِ این هُش: (فأینَ تَذهَبونَ؟هان؟) هان!. ما تافته های جدا بافته ایم

 

برای همین است که ما این واژه ی امری را برای خودمان هوش! معنا می کنیم که یعنی به هوش. وگرنه هُش که برای خران است که از ما بهتران هستند در آیه یا آیاتی چند از قرآن و به ما این وصله ها نمی چسبد: اولئک ـ آن ها! ـ، کالأنعام ـ چون چارپا ـ، نه ما! بل هم أضلّ ـ از چارپا هم گم تر ـ که یعنی خر و گاو و خوک و اسب و استر و قاطر و شتر از ایشان برتر ـ. ما نه!

 

نمی بینند آیا جهانیان که ما چه سان رها از بند ها و بار ها و غصّه ها و غم ها و فقر و فلاکت و آزار در ویلا های مان در تهران و کل مناطق زیبای ایران و جهان، بدون ذره ای هول و وَلا و نگرانی و ترس و هراسان بودن از کسی و چیزی و قانونی و مراجعه ای، در امانِ مطلق، رقصان و مست و خرامان و عریانِ مطلق و نیمه و غیره و هر طور بخواهد دل مان می زی ایم و هر کاری برای ما آسان تر از آسان است!؟! کور هستند؟

 

ایران مال مال ما زرنگان است. مال ما زرنگان در کل تاریخ اش بوده است. از هر جا که آمده باشیم و با هر قومیّتی که بوده باشیم. کُلّاً جهان مال ما زرنگان است. در قباله ی ماست. حواله ی ماست. کسی اگر می گوید نه، بیاید و یک مورد در تاریخ بشر نشان بدهد که برده گان پیروز شده باشند. هرگز. برده برده است. فقیر فقیر است. مدارِ فقر مدارِ فقر است. هرکه ادّعا کرده است فقر را ریشه کن می کند معلوم نموده است که غرض اش و مأموریّت اش ریشه کردنِ اندیشه یِ ریشه کردنِ فقر بوده است. فقرا و ضعفا و هر کسانی که اجازه می دهند با آنان کم تر از حیوان برخورد بشود لیاقت شان از حیوان پست تر با آنان برخورد کردن است. ما تازه خیلی خوب است که آن ها را استخدام می کنیم و به آن ها اجازه می دهیم در خیابان هایی که ما از آن ها می گذریم بگذرند و در خانه هایی که مال ماست مستأجران ما بشوند. خدای شان را شک کُنند. نماز شکر بخوانند. وگرنه ما می توانیم و حقّ مان است که با آن ها کمتر از حیوانات مان برخورد کنیم. گرچه آن ها را هرگز با سگ های بزرگ و کوچک و اسب های مان مقایسه نمی کنیم و به آن ها هرگز اجازه نمی دهیم مثل سگ های ما و اسب های مان در رفاه زندگی بکنند زیرا به شخصیّت این حیوانات گران بهای ما بر خواهد خورد و خدا را هرگز خوش نمی آید که ما به حیوانات مان اهانت کنیم و آن ها را با این مردمان مقایسه نماییم. هزینه ی هر سگ ما و اسب ما برابر چندین خانوار از این مستخدمان ما و دوستان مان است. کسی نمونه ای جز این اگر سراغ دارد بسم الله: بیاورد. در هر جای جهان که سراغ دارد. اگر یک یا دو مورد هم باشد باز مطمئن باید باشند کسان که پشت آن حتماً «همان» مأموریّت پنهان وجود دارد

 

و برده گانِ در استخدامِ شادی و رفاه و عزّت و سلامت ما می خواست برده نمانند. خودشان جزو آن پاراگراف قبلی بوده اند و خواسته اند در همان بمانند اگر نه یا الآن ما را نا بود کرده بودند یا خود شان شده بودند جزو ما ـ هرکس شایسته ی همانی است که است ـ هرکس در همان جایی هست که لایق آن است! خود شان نخواستند! خودشان خود شان را از ما جدا کردند و نیامدند در مدار ما که عقل مان راه نمای مان بود و آن جهان هم نزد خدا می گوییم ببینید خدا ما شاکران چه بهره وری ای کردیم از این موقعیّتی که پیش آمده بود در این جای جهان؟ و خدای آفرین مان می دهند که دست مریزاد به شما که حدّ اقل خسر الدّنیا نشدید. و ما را در بهشت خسر الآخرتیان وارد مان می کنند. گیریم که این همه رفاه ما از نظر ایشان جرم باشد

 

آن روز هایی که جیک جیک شعار این برده گانِ در استخدامِ رفاه مطلق ما و دولا شدن شان برایِ سوار شدن مان بر آن ها بود فکر امروز و حال شان بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ می خواست زمین بخرند. طلا بخرند. دلار، پوند، یورو، مارک، کوفت، زهر مار، درد بی درمان، حتّی چاه های مدفوع خانه ها را بخرند تا حالا چون ما که مثل شاهان زندگی می کنیم و کل جهان در اختیار مان، زندگی می کردند و کنند

 

کسی هست بگوید ما مجرم هستیم؟ اگر برای مان قرآن بخوانید ما از بچّگی علمای اعلام مان که مقلّدانِ حضرات شان بوده ایم بهِمان فرموده بوده اند که خدای رحمان هررررررررررررررررررررررررررر گناهی بکنیم را می بخشند. و تازه ما بعضی مان اسم مان حسین است و حسن است و علی و محمد و مهدی و فرزندان و نواده گان و نتیجه ها مان هم اسامی خدا دارند مثل عین الله ولی الله قدرت الله و اسامی دیگر از همین رده که به علّت تقدّس بالا نمی نویسیم که زیر پا نیفتند خدای ناکرده. ما دین داریم. ما مسلمان هستیم. قرآن نمی خوانیم که نخوانیم. خدای ما خدای بخشنده و مهربان است. خدای ما هر گناهی که بکنیم را می بخشند زیرا بزرگ ترین گناه تاریخ آفرینش، فقر را، نکردیم. ما آن چه باید بکنیم را آن چنان که باید کردیم. اگر بده کار به خدا هم شده باشیم باز علماء اعلام عزیز و گرامی و گران قدر ما فرموده بودند در تمام طول تاریخ شان به صورت یک سان که خدا از حقّ خود شان می گذرند. حقّ النّاس نباید به گردن مان باشد. و ما هیچ حقّی از هیچ کس به گردن مان نیست. قیمت ها را ما گران نکردیم که! کردند! ما فقط حال اش را می بریم. اگر جهنّمی هم قرار بشود بروند کسانی که باعث گرانی ها شدند می روند نه ما!! ما تا توانستیم زمین خریدیم و گذاشتیم و رفتیم در بهشت های دنیا زندگی کردیم و برای مان حفظ شان کردند از غارت گران و گران شان کردند برای مان طوری که هرگز در هوش و گوش و جسم و جان و روح و روان و دین و آیین و مسلک و کیش و مرام و مروّت و انسانیّت و تقوی و ایمان و هیییییییییچچچچچچچ واژه ای نمی گنجید معیار گرانی آن ها و باور مان هم نمی شود و ما هم وکالت داده ایم که نزدیکان مان هوای اموال مان را داشته باشند و هر «پولی» به «هر»«کسی» به «هرمیزانی» «لازم» شد «هرطوری» که «خواستند» بدهند زیرا اگر همه را راضی نگاه داریم هنوز مثل سگ قیمت ها دارد افزایش می یابد و برای ما مثل کندن یک مو از یک خرس است و آن هم که ما هزاران مو در طول سال در هزینه هایی که برای لذائذمان در جهان و در ایران می کنیم می ریزیم

 

خودم هم گم کردم خودم را در متن! خودم هم گم شدم!! باورم شد که خدا کل جهان را برای ثروت مندان آوریده است و برای لذّات ایشان و برای کلاه برداران و کلاه گذاران و اختلاس چیان و حامیان آن ها در هر لباس و شکل و قد و قواره و نام و شهرت و پست و مقام و ... ـ «حال» ام بد شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!: تو خودت بگرد و حدیث حلّال ـ مُکشل گشا ـ بخوان از این تجمّلاتِ غیر قابل مقایسه با کل جهان و با بهشت حتّی، آن هم در اینجا که مشتی دشمن و دشمن پرست به دروغ و تهمت می گویند بچه ها در خیابان ها آشغال جمع می کنند و زنان برای نان خود شان را می فروشند و مردان چندین نوبت کار می کنند تا فقط اجاره و اقساط قسط ها و پول نان شب و شارژ ساختمان و عوارض و بیمه و مالیات و ... بدهند و برخی کلیه می فروشند و ... مرگ بر دروغ گو ها! مرگ بر فقرا! مرگ بر خفه ها! مرگ بر نیاز مندان و مستأجرانی که در عین سکوتی مطلق سالیانه اجاره های شان را تا بیش از دو برابر هم می افزایند و باز مقابل صاحب خانه ها کُرنش می کنند و ناله و خود شان را خوار و ذلیل و بد بخت و پست و حقیر و آشغال نمایش می دهند تا شاید ترحّمی بگیرند و اندکی از اجاره بها بکاهند زیرا حکومت با تمام توان پشت شان ایستاده است و خیریه های فراوانِ مدّعیِ پشتیبانی از خدا مشغول پشتیبانی آن تقدّس و خنده و لبخند ملیح و آرام ایشان و آرامش شان را دوام مایه ...} و مرگ بر نماز گزاران مرگ بر نماز گزاران مرگ بر نماز گزاران ... 

فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ   لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ ١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس  واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ   لْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر   مازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزاران  فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر  نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]پس واى بر نمازگزارانفَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤]

پس واى بر نمازگزاران فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ [١٠٧:٤] پس واى بر نمازگزاران   
  • مَهدی هُدایی

تو که قرار است ببخشی

چرا پس،

می آزاری خویش را و قوم و قبیله و خویش رای

نمی گذاری و نمی روی

یا پای بر جگر نمی نهی

به تقدیرَت آری ـ صبور ـ نمی دهی

و آزرده،

وقت می کُشی می کِشی به گورِستانِ سرد و منفورِ ندامت و حسرت

پیش از این که بمیری

برزخ خود دوزخ و دوزخِ خود از پیش

به نیش می کِشی

چون دندانَکِ کودکی اَت ... ـ ؟!! ـ

هان؟

به زبان بیاور پاسخی در خور

چه پیری چه جوان

خواه شادی خواه دل گیری

بنای تو چیست؟

خواهی همین نَمَط مدااام تا تهِ عمرت زیست؟

  • مَهدی هُدایی

وقتی نمی پرسید

یعنی پذیرفته اید

و پذیرش یعنی

انجام خواهید داد

و اگر انجام ندهید بازخواست خواهید شد

چون پذیرفته اید، وقتی نمی پرسید.

جمعیتِ بی پرسش

جامعه نیست گَله است ـ زین روست که مملو بهانه ها و گِله است و دَله است ـ.

علی فرمود:

«حق» از پرسش نمی هراسد

و منظورش قطعاً وجوبِ پرسش بود

  • مَهدی هُدایی

به خدا ابتدا

و خودتان سپس

از «راه» های آن (سبل السلام)

بله بگویید تا

هرگز نیازمند نه گفتن نشوید (جز لا إلهَ برایِ إلا ألله) زیرا

«او» غنی هستند و در غِنا فقط دَهِش است و بخشش و بارش مهر و صفا،

نه در مقام غَنی راه ندارد

چه نیازی است شما در جایی قرار بگیرید ـ خود را در جایی بگذارید برود ـ که نه نیازِ بشود؟، حالیا که

هرچه در «اینجاست» ـ نزدِ خدا ـ غِناست و غِنا

آری به هر چه «دل»ات ـ قلبِ شما ـ

(و نه نفس مهار نهاد به بدی ها) می خواست، خواست و بخواهد ... و رَواست

  • مَهدی هُدایی


یا خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...

یا هو:

من چه طور ادعا کردم بنده ی (چشمگوی) «شما» هستم

و شما «شنوا» «هستید»

و «بینا» «هستید»

و «دانای مطلق»«اید»

و چشمان ام و گوش های ام و لبان و دهان و دندان و حنجره ام

به هر چه شیاطینِ سوار بر نفسِ بد فرمان ام از من خواست اند

آری گفت مدام

بی شرم (بی حیا) ـ ها؟ ـ

یا خدا!

یعنی من «شما» را به استهزاء گرفتم «تان»!،؟

به قیمتِ لقمه ای نان و جرعه ای آب ـ حالیا که چشمه و خانه یِ روزی من در آسمان و نزدِ شما؟

چه بهایِ کمی است منِ خوار

فروختم تان

یا خدا! استغفار!

بپذیر مرا این بار نیز، حضرتِ مهر بان، جنابِ «یار»

و مرا بدونِ بخششِ خویش از زمین ام ـ قول بدهید ـ

بر ندار

این بار نیز من،

می ایستم در مقابلِ خویش در «آینه»

در برابرِ «استکبار»

  • مَهدی هُدایی