"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

«او» هم واره می رود دامن کشان ... من و تو زهر تنهایی چشان ... چرا آیا فکر می کنیم شود که در میکده ها بگشایند؟ اگر می شد که گشوده بودند برای الهیان. برای مستان لا یعقل که گشوده است عرق کده های گناه، باز است هر بی راه ...

 

آدمی که عمرش را در اندیشه گذرانده است که دل به گذر از دو نوشته و چند را که از جان نشأت بگیرد و بر دل و جان بنشیند بدون دریافت احساس «آن»، نمی گذارد و برود که!! («آن» را از حروف و واژگان بر می دارد و بر صحیفه ی دل می نگارد تا مبادا به قوانین رحمان به منافات بر بخورَد)

 

علی المعمول روی سخن هم واره با کسی است که نگاره ای را بنگاشته استی و هستی خویش و رضایتِ حقّ بر آن به امضاء برده باشد. بدیهی است که باران به کوهستان ببارد زیرا «جنگلی» زیبا و سرشار از «محتوا» را که نمی توان گذاشت به خشکی گراید یا سوزَد اگر که بَد در کار نباشد که نیست که!، نبوده است که!، آیا هست؟

 

توضیحات علی المعمول برای کسی است و کسانی که از درکِ معجزاتِ آوریده یِ خاص حضرتِ حقّ جناب اعلای منحصر به فردیت «خویش»«شان» در رابطه با عشقِ سبزان، بی خبر بودی و نیاز به آن ـ توضیح و توضیحاتِ واضحات ـ نمایان می شدی. آیا شدی؟ خیر که هست کافی است

 

 و اشک را باران دیدن و شستن و بردنِ آن چه روح را آزردی چه مقدّس است اگر به کار بارش افتادی. اما کجا که در سایه سارِ رحمتِ نگاهِ چشمان و نوازش دستانِ خویش و امکانِ آغُشی «رهوار»، خواب از «سر» بر داشتی و در «سر» «رؤیاها»یی به وقوعِ پیوسته می کاشتی و بر تن «آن»«ها» را چون دانه دانه نهال هایی که تنومند شَوان می گذاشتی و کو، که خیال و وهم جاش به جبر انباشتی

 

و غبار غم بشوی که هَمِّ هر دوانه ی منبع شور و نشاط هماره ممهور بماند تا کنارِ جنابِ «یار» دادار ...، ای عاشق زار! ای دل بیمار! خسته ی دلدارِ خسته ی زار! که دشمن حقّ، چنانچه به قلبِ حقیقت دست یابد وی را چنان دَرَد که درد را حق نتواند بر تابَد شاید

 

بگذار و بگذر و حمد بگوی خدای رای و مگر که گفته چنین بشود که:

خدای! جنابِ عزیزِ یگانه! شود؟ اگر آری، «بگشای!» وگر نه جز این که گذَر ضرورتِ محض، چاره کجاست که من شاکر شوم؟

 

توصیه را به حکم خدا چه به موقع، چه خوب، چه به جا و خدای را آری گفتن چه شایسته استی و بایسته ای بدون چُون و چراست ... ولی اما آیا ... و پرسش این که «خُب وَ چرا؟»

 

و به پاسخی نشسته قال و مقالِ ما جری که بله آری زیرا، که ثروت انبوه می طلبد برای کَندن و جای به جای نمودنِ کوه و هیبتِ کشتیِ نوح و بهایی که ابراهیم دادی و کو در توانِ که هست؟ کجاست یلِ میدانِ بلا که به دستان خدا بلیّه شود؟ و مبادا!

 

تصمیم ها مقدّس اند اگر بر مبنایِ احترام به «قامتِ» رعنایِ «قوانینِ» خدای و «حقوق» مردمیان گرفته شوند و تقوای الهی برگزیدن برای یافتنِ «راهِ» «خروج» ... و هر که گردن ننهد بَد می بینَد. بد

 

اگر «آن» مَحو شدی از روزگارِ جهان برای همان که مُصمَّمِ ویژه از «آن» رُست و حفظ حرمتِ آن دِگَران که جناب حضرتِ رحمان نشانِ شد و اتمامِ سُخُن به معنی این که خدایا! تسلیم ام من ... و السّلام علی من إتَّبَعَ الهُدی

  • مَهدی هُدایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی