"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکومت» ثبت شده است

شما:

سلام و با درود بى پایان

کاش میشد زمان را به عقب برد ولى افسوس ... 

لطفاً براى ما که بدون آگاهى این مسیر ناهموار را پیمودیم  وخواسته و ناخواسته موجودات بى گناهى رو گرفتار این دنیا کردیم راهکار بدین و بفرمایید چکار باید کرد که کمى از عذاب وجدانمون (در صورت داشتن) کم بشه 

 

آگاهیگاه (30):

سلام

زمان را به عقب نمی توان برد! حتّی خدا هم نمی تواند این کار را بکند. کسانی که معتقدند خدا تواناست جواب بدهند لطفاً آیا خدا تا کنون کسی را به رَحِم مادرش و سپس به کمر پدرش توانسته است بر گرداند؟ آیا خدا می توانند حتّی یکی از این همه آدم ها را که به راستی و با تمام وجود شان از غلطی که کرده اند و ... که ... ـ ! ـ پشیمان هستند و شب و روز گریان و داد خواه اند که بلکه یک بار دیگر به روز های تجرّد باز گردند و حتّی خود را وقف صد در صد اعتلای نام خدا بکنند تنها و بدون ستم اما این بار ...، به روز های دل خواه او بر گردانند؟ پاسخ خیر است. خدا هم نمی توانند. این طور نیست که خدا اگر توانا هستند یعنی هر کاری می توانند بکنند. فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی آدم را بگیرند که با حوا به خواسته ی شیطان برای ورود به روح و روان و جان و خون ما آدم ها «نخوابند» و نطفه ی ما آلوده به کثافت و پلشتی و شعله های ندامت و حسرت و کاش و اگر و مگر و اما و شاید و ولی و حیف و آه و زاری و غصّه و غم و اندوه و پستیِ شیاطینِ نسلِ ابلیس نشود و نگرفته باشند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! می توانید فکرش را بکنید آن وقت آن خدا چه خدایی می بودند؟! آیا شما فرزند تان را می گذارید معتاد شود و مواد مخدر برای اش مدام فراهم کنید و وی تزریق کند و بنوشد و ببوید و بمالد و ... ها؟ می کنید؟

پس زمان به عقب باز نمی گردد. یعنی نمی تواند بر گردد. و خدا هم نمی توانند آن را بر گردانند. یعنی فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی تولید کرونا توسط از کرم های مدفوع کمتران پست فطرت لجن آشغال را بگیرند و نگرفته باشند. یا جلوی قوم لوط و نوح و موسی و عیسی و محمد را بگیرند و نگرفته باشند. فکرش را بکنید. می شود؟ نمی شود! پس بهتر است این بخش نظر تان را بگذاریم و بگذرید و به بخش بعدی آن بپردازیم که خُب حالا پس که حتی خدا هم نمی توانند ما را بر گردانند پس ما که ... ... ... ... چه کنیم؟

پاسخ این بخش پرسش تان به داشتن پول فراوان باز می گردد. اگر کلان در کلان پول داشته باشید می توانم راه حلّی به وفور در انواع تقدیم تان کنم که بهشت را به لقای طرح های من بدهید و ببخشید. وگرنه این بخش پرسش تان هم می رود در بغل همان بخش پیشین و در آن جا بهتر که بخوابد و ما هم همین روال شب و روز گردی و روز و شب سر کُنی را دنبال کنیم و سلانه سلانه به سمتِ پایان داستان مان پیش برویم خندان و رقصان و شادمان و خرامان یا گریان و اندوه گین و غصّه به دوش و نگران و اندوه گین و سر به زیر و شکوه گر و گلایه کنان و نق و غرغُر و ... بس بد دهان به همه هم این و هم آن هم زمین و زمان

یاد مان باشد ما وجدان نداشتیم که این زندگی را این گونه اگر نادم هستیم برای خود مان کاشتیم. یعنی والدین ما را والدین شان و حکومت هایِ بی وجدان، بی وجدان ـ آگاهی از شیوه های زیستن طبق قوانین حضرت آوریننده ی گرامی و حتّی قوانین آدم و انسان ـ بار آورده بودند و ایشان هم مثل ما گناهی نداشته اند و ما را تربیت نکرده بوده اند. گرچه بسیاری شان انسان های شریف بوده اند و چون آبی در قیف ما را چکانده اند و داده اند خورده ایم و ارث برای مان گذاشته اند و زن مان داده اند و شوهر مان کرده اند و به تولید مثل مان فرا خوانده اند که پز نوه هاشان را بدهند و ... ما را ادب کرده اند که نتوانیم نه به حتّی یک نفر در جهان بگوییم و به همه آری و بله قربان بگوییم و ... پس عذاب وجدان بی عذاب وجدان:

یا خدا می توانسته اند این بی گناهان را از شر ما گناه کاران برهانند و نرهانده اند که خُب به ما چه مربوط است این از عدالت حضرت «ایشان» است و ما بی خبران ایم. یا هم که نمی توانسته اند که نکرده اند و باز هم ما بی گناهان ایم چرا که وقتی خدا که خدا هستند نتوانسته اند یا نخواسته اند این بی گناهان را مثل میلیاردها بی گناه در جهان که در فقر و فلاکت و ستم کشی و تجاوز و قتل و غارت و بیماری و زلزله و سیل و باد های زرد و سرخ و بنفش و ... دارند جان می کَنند نجات بدهند ما را سَنَنَ مَنَنَ آنهانَنَ؟ هان؟

پس در نتیجه اگر خانه ای دارید که سقفی بالای سرتان باشد و بگذارید هر کس زندگی خودش را بکند بگذارید و اگر ندارید خُب دیگر کاری نه از دست من و نه از دست هیچ کسی دیگر بر نمی آید. روز و شب ها را می شمارم و شب و روزها را بشمارید

و یک کار دیگر هم هست: که دست به کار شوید و ثروت مند گردید و با ثروتی که به دست می آورید بنیادِ یک زندگی ناب را بنهید و هر چه گذشته است را به آتش «به من چه! کار و خواست خدا بوده است» بدهید و از هر چه عذاب برهید و بهشت را در آخرت تان حتّی برای خود بخرید و مراقب باشید فقط زآن پس کسی را عذاب ندهید ... و السّلام

  • مَهدی هُدایی

هرآغاز در داغ تُهیتَهنیاز شاید و باید

متن زیر را در بخش نظراتِ یکی از پست های سایت ناهیدعبدی دات کام نوشتم که چون بیش ساعاتی زمان هزینه ی آن شد برای شما عزیزان نیز ارسال می دارم. شاید به کارتان آمد

 

سلام. شما فوق العاده متفکّرانه و حساب شده می نویسید. سپاسگزارم. بسیار هم خوش حال. مفید هم می نویسید

 

و مهم تر این که دست مخاطب را می گیرید و پا به پا می برید تا شیوه ی راه رفتن را بیاموزد. گرچه او را نبینید و او پرواز کند و برود و رد پایی از آمدنش نگذارد.

 

و شجاع و روراست و زلال. مطالب تان هم ناب اختیار می کنید

 

از نه گفتن نوشته اید که بیانگر دغدغه بودنش برای شماست. و چه انتخابی!، هم کارآ و هم زیباست

 

زیباترین پایه ای که اگر این کشوریان، پیش از رحِمِ مادرشان و در صُلب پدر می آموختندَش، چه وسعتی می داشت شرح لیاقت آدمیانی که در نهایتِ ثروتِ کرانه ناپیدای کشورشان جهان را الگویی بودند بس مفید و عیان

 

یکی از بزرگ ترین سُدودِ مسدود شده با جهلی عمیق ـ و به تَبَع آن، فقری گسترده ـ ـ و به تَبَع آن، ترسی عظیم ـ، همین ناتوانی در گفتن نه هست

 

این ناتوانی در گفتن نه که تقریباً کل جامعه را پوشش پویشی می دهد از جهالت مطلقه ای است که قرن ها چون رمز دوم پویای بانک ها بر آن حُقنه شده است و در نتیجه، همه همیشه جبراً پیِ یک جلودار ـ به می سجّاده رنگین کن گرَت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها ـ، دوان و سرگردان و ناهشیار، بدون توجّه به شخصیّت و شرافت و عزّت خویش، ترسان و لرزان و نگران زیسته ایم، دست و پا زنان، در حالتِ غرقینِگی، در دلهره و بیم ـ همیشه فقیر، همیشه بدهکار، همیشه مستأجر، همیشه کارگر بی یا کم جیره مواجب، همیشه بر سر کار، همیشه قناعت پیشه، همیشه دست به دعا، حتّی گاه ها ملتمس دعا!!، همیشه اشک ریز، همیشه دست دراز برای وام و قرض و قرض الحسنه چون گدا، همیشه با عزیزترین ها در دعوا و ستیز ـ چرا که عزیزترین های ما زیر دستان ما بوده اند و ما را حقیقتاً دوست می داشته اند و نمی ترسیده ایم از تهدیدات و تحدیداتِ آنها و بهترین جا برای تخلیه یِ آن عقده ها که «سوارانِ»مان در ما تخلیه می داشتندی!!! ـ.

 

آموزه های نحوه های کسب و کار و تولید محتوا و چگونگی جذب پول تحتِ آموختن قوانین جذب و کسب موفّقیّت و یوگا و چه طور آرام بگیریم و ثروتمند شویم و ثروت بیندوزیم ما و امثال آن ها که در بسیاااری جاهای حضوری و مجازی این روزها بسی مُدی سرتاپا گشته است، نه این که خوب نیستند، بلکه هم خیلی هم عالی هستند اما، کسانِ توانا در نگارشِ تأثیرگذار و دانا چون شما را شود آیا که در «میکده»های عزّت نفس و شرافت آدمی را با نوشته های شان برای مخاطبان بگشایند و آدمیان را مستِ بی خُمارِ «شرابِ» آگاهی نمایند و «آینه» را در دستانِ خِرَد آنها قرار دهند تا عقل ایشان خود را که صاحبِ تن آنان است در «آن»«آینه» ببینَد و خیزد از جا و حکومت خویش از نَفس أمّاره باز ستاند و رنگِ رُخساره شان از خورشید تابان توان و داشته هایِ بی مشابه شان در جهان صِبغه بگیرد و باز شود به اعماق روان و وسعت جان؟ و جناب حافظ دیگر نپرسند: سرو چمان ایشان چرا میل چمن نمی کند؟ و هم دَم گل نمی شود؟ و یادِ سمن نمی کند؟ ... شود آیا؟

 

بی تفاوتیِ یک ملت ـ که یکیِ ما از بالاترین حدود تاریخ از ابتدا تا انتهای آن دیگر گذشته است ـ، از نادانی او نشأت می گیرد و دانایان و مدّعیان دیانت بایستی با تمامِ توان جامع خویش، راهِ آگاه نمودن ایشان پیش گیرند تا بارهای سنگین بدهی های ایشان به شخصیّت شان فرو بنشیند و بندها از دست ها و گردن و پاها بکَنند ایشان

مردمان ما چون بازماندگان کشتی تایتانیک در اقیانوسی به وسعت آرام و قراری که می شد سامانِ این بخشِ کم نظیرِ در توان و دارایی و استعدادِ جهان باشد اَند

 

آنان که بیرون از دریا ـ چه با خبران خداناشناسِ ازخداخواسته و خواه ناآگاه و خدای نکناد آگاه ـ نیز، چنانچه  بی دردِ مُداوا ـ دردِ بی دردی علاجش آتش است ـ، جامعه تغییری نخواهد دید ـ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها!؟ ـ

 

بادا همه ی تواناها چون شما عزیزه ی گِران سنگ مکنادی به این نتیجه رسندی و کَندی و رَفتندی و این دیارِ غرق در عَشَقه عشق را خُشکانیدی و این بیتِ شهره ی شیراز را جهانیان به وقوع در این دیارِ کُهُن دیدی که: سُخندانی و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به مُلکی دیگر اندازیم

 

خودم هم نمی دانم چه شد که این برای تان نگاشتمی. زیرا اما مطالب سایت شما مملوّ بودی شاید. اگر صلاح دیدید نیازی به نشرش در نظرات نباشد که چه بهتر. ممنون خدا و سپاسگزار شما، مَهدی

  • مَهدی هُدایی

تاریخ نه دید نه می بیند نه خواهد دید مردمان سرزمینی را که به حکومتش اجازه دهد با او از یک کره اسب یک روزه (چهار صد میلیون تومان) و یک شماره تقریباً روند (هشت صد میلیون تومان) به مراتب مراتب مراتب مراتب پست تر و خوارتر و بی ارزش تر و ذلیل تر نگاه کند و پذیرش صد در صدی فقر و فلاکت مردمش، توسط مردمش بزرگ ترین افتخار او باشد

مردمی که اتومبیلی را، گاری ای را، دوچرخه و موتور سیکلتی را، پرایدی را، پیکانی را، تکه خاکی در دوووووووووورترین نقطه ی خشک و بی آب و علفی را ده بیست سی چهل پنجاه شصت سااال پیش خریده بود و سوار شده بود و کناری امداخته بود و اکنون به میلیاردها برابر پولی که بابت آن داده است می فروشد و برایش سر و دست می شکنند و التماس خرید دارند

مردمی که واحد تعیین گننده ی هست و نیست اقتصادش واحد پول کشوری است که پرچمش را بر آسفالت هایش نقش می کنند

مردمی که هرکه زمین دار و زمین خوار و زمین خریدار و زمین فروش شد علیه قانون راحت دارای خروش شد و برده داری اجاره و اسکُنت و بهره ی پول و چک بازی ... رایج ترین روند حیات روزمره ی آنان بود و ایشان حکومت شان را می ستود

و این تحت نام آخرین دین خدا و عدل علی صورت بگیرد رها از هر هراس پی گیری و رسیدگی و نظارت ... حالیا که بی نهایت خیریه ها فقرا و معلولین و یتیمان و بی نوایان و کودکان و زنان کار و زنان سرپرست خانوار و مردمان ندار را اداره می کنند که فشاری به حکومت خدای ناکرده نیاید و ارزش افزوده و دیگر دریافت ها نیز اما هرگز فراموش نگردد

چه شود آن گاه که نام این چنین ملتی بر تارک بهشت هم بدرخشد و جهان در ابدیت غبطه ای بخورد که کاش او نیز همه شان این سان می زیست

مردمی که چون من این مطلب را می نگارد و چون شما عزیزان تعدادی تان می پسندیدش و در دل می گویید راست می گوید ها!، واقعاً عجیب ملتی هستیم ما! یا شاید هم می گویید واقعاً عجب ملتی هستند ها

 

  • مَهدی هُدایی

*سلام.

**سلام. خوش آمدید

 

*اگر آن فرصت برای همه رخ بدهد دنیا نجات میابد. میباید دارا و توانا را که فرمودید چون ویروس منتشر کرد. راه نجات جهان این است که داراییها و تواناییها بین انسانها منتشر شود

**آن فرصت برای همه رخ داده است، دارد رخ می دهد همواره و پیوسته رخ خواهد داد. آن فرصت از ویروس قوی تر در آدم ها هست. زیرا ویروس ها تولید شونده اند اما «آن فرصت» در هر شخص از آغازین لحظه نهادینه است. سرشت آدمی بر آزادی مطلق، شادی، رفاه، عزّت، شخصیّت، «دارا»یی، همّت، بخشش، دست گیری تا ایستادنِ شخص افتاده ـ به هر دلیل ـ و عبادت (گفتن و شنفتن با و از خدا) طراحی و اجرا شده است. فقط هرکس باید از خود بیاغازد و «خود» را بنگرد و نگاهی به میزان درآمدها و داشته هایش بیندازد و میزان دَهش ها و بخشش ها و دست گیری هایش را اندازه بزند تا این روش رشد پیدا کند و گسترش یابد. حکومت ها مسئولان درجه اول امر تقسیم ثروت ملل بین خود آن ها هستند که متأسّفانه جز یکی یا دو کشور این مسئولیّت خود را کاملاً به فراموشی سپرده و به شکم پرستی و شخصیّتِ کاذت معنوی سازی و وادار نمودن جاهلان به پرستش آن ها و تاراچ و چپاول و اپیدمی نمودن فقر و ترس و امثالهم پرداخته و می پردازند وگرنه اکنون جهان همان بهشت بود و نیازی به مرگ و انتقال به «آن» نبود. کافی می نمود که خدای نام این جهان را ـ چو «چنان» ـ به بهشت تغییر می دادند. این ویروس کنونی نیز هنوز که نتوانسته است آنان را حتّی تکان بدهد تا چه که بیدارشان کند. چه بی دین اند، چه مدّعیان خدایی، چه اهل دیانت انواع، چه بدون تفاوت و اهل مستی و عیش. هرکس اما خدا فرموده اند در گرو کرده های خود است ـ کل نفس بما کسبت رهینه. ممونیم از خدا. سپاسگزار شما

 

🙏💖*سپاس

**من نیز سپاسگزارم

 

*اگر به کار من نمیاید.من بلد نیستم و نیاموختم چگونه باید دنیا را نجات بدهم

**و این را همه ما درگیریم. هیچ کس به ما نیاموخت چگونه زندگی کنیم. هیچ کس نگفت وقت چیست، سرمایه کدام است، بخشش چگونه است، کلاه برداری و کلاه گذاری و دزدی و چپاول و اختلاس و ژن برتر و سر و زیرتر کدام اند و دین چیست و چرا هست و خدا کیست و کجاست و ادب کدام است و تربیت چه هست و ... هرچه می کشیم از همین جهالت والدین ها و فقیری ایشان و ترس شان است و تا ما نیز چون آنان جاهلانه و بی هیچ آگاهی و دلیل، دنبال ... عدّه ای مدّعی بیفتیم همانان ایم و ذلیل

 

  • مَهدی هُدایی