"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۲۲ مطلب با موضوع «آگاهیکده شما» ثبت شده است

به نام خدای اعلی می گشاییم «آن» را دوباره و باز بر لبِ همان جوی می نشینیم و این بار جای گذار عمر، رقص «آبِ» حیات «می نِگَریم» و لحظات را ناب سپری می کنیم و بادا دور از خاب

 

فقط مراقبتی تا که مباد یادِ خدای را کسی دور بزند که هر که «عبور» نهاد به دور افتاد. چه مبارک سحری است و چه فرخنده شبی شبی که شاخه نبات به کسی دادی دادار دل گشای ...

 

تو پای به «راه» ـ فقط حواس تو باشد به «راه» ـ نِه دگر ایچ تو مگوی که راه، «خود»، «بنمایَدَت» که چُون باید رفت

 

و بکوشم و کوشید که کم کسی نگذارَد در معامله های روز و شبانه که هر که کم بگذارد از آن «ویل» مصلّین در کمین وی است. حواس هر همه باشد که مباد بذر شریک برای جز آن چه خواست خداست وَ بپاشد، که هر چه به جایِ خویش نکوست و ناظرِ نیّاتِ آدمیان فقط «او» ست

 


 

  • مَهدی هُدایی

کسی ایچ و ستم ننمود

چو کار صدارتِ اعظم

جناب حکم خدا بود

کسی ایچ ستم ننمود

چو برید سرِ خویش برای ذبحِ نمایشِ «چَشم» به ساحتِ قدسیِ حقّ سلام،

قلب سلیم

میم مقام عبادتِ مطلقه میم مقدّس مادر عیسی

مرام مردم نیکِ بنده گانِ خدا

معیِّنِ نوع خیزش ماست، روز جزا

که هرکه خدا ملاک و خیرِ کرده ی او ست

برده ی غیر نبوده ـ هر چه که بود ـ

بنده یِ الله

و چه نیکو سحری است و چه فرخنده شبی

آن شبی که خواسته خواستِ خداست

  • مَهدی هُدایی

«او» هم واره می رود دامن کشان ... من و تو زهر تنهایی چشان ... چرا آیا فکر می کنیم شود که در میکده ها بگشایند؟ اگر می شد که گشوده بودند برای الهیان. برای مستان لا یعقل که گشوده است عرق کده های گناه، باز است هر بی راه ...

 

آدمی که عمرش را در اندیشه گذرانده است که دل به گذر از دو نوشته و چند را که از جان نشأت بگیرد و بر دل و جان بنشیند بدون دریافت احساس «آن»، نمی گذارد و برود که!! («آن» را از حروف و واژگان بر می دارد و بر صحیفه ی دل می نگارد تا مبادا به قوانین رحمان به منافات بر بخورَد)

 

علی المعمول روی سخن هم واره با کسی است که نگاره ای را بنگاشته استی و هستی خویش و رضایتِ حقّ بر آن به امضاء برده باشد. بدیهی است که باران به کوهستان ببارد زیرا «جنگلی» زیبا و سرشار از «محتوا» را که نمی توان گذاشت به خشکی گراید یا سوزَد اگر که بَد در کار نباشد که نیست که!، نبوده است که!، آیا هست؟

 

توضیحات علی المعمول برای کسی است و کسانی که از درکِ معجزاتِ آوریده یِ خاص حضرتِ حقّ جناب اعلای منحصر به فردیت «خویش»«شان» در رابطه با عشقِ سبزان، بی خبر بودی و نیاز به آن ـ توضیح و توضیحاتِ واضحات ـ نمایان می شدی. آیا شدی؟ خیر که هست کافی است

 

 و اشک را باران دیدن و شستن و بردنِ آن چه روح را آزردی چه مقدّس است اگر به کار بارش افتادی. اما کجا که در سایه سارِ رحمتِ نگاهِ چشمان و نوازش دستانِ خویش و امکانِ آغُشی «رهوار»، خواب از «سر» بر داشتی و در «سر» «رؤیاها»یی به وقوعِ پیوسته می کاشتی و بر تن «آن»«ها» را چون دانه دانه نهال هایی که تنومند شَوان می گذاشتی و کو، که خیال و وهم جاش به جبر انباشتی

 

و غبار غم بشوی که هَمِّ هر دوانه ی منبع شور و نشاط هماره ممهور بماند تا کنارِ جنابِ «یار» دادار ...، ای عاشق زار! ای دل بیمار! خسته ی دلدارِ خسته ی زار! که دشمن حقّ، چنانچه به قلبِ حقیقت دست یابد وی را چنان دَرَد که درد را حق نتواند بر تابَد شاید

 

بگذار و بگذر و حمد بگوی خدای رای و مگر که گفته چنین بشود که:

خدای! جنابِ عزیزِ یگانه! شود؟ اگر آری، «بگشای!» وگر نه جز این که گذَر ضرورتِ محض، چاره کجاست که من شاکر شوم؟

 

توصیه را به حکم خدا چه به موقع، چه خوب، چه به جا و خدای را آری گفتن چه شایسته استی و بایسته ای بدون چُون و چراست ... ولی اما آیا ... و پرسش این که «خُب وَ چرا؟»

 

و به پاسخی نشسته قال و مقالِ ما جری که بله آری زیرا، که ثروت انبوه می طلبد برای کَندن و جای به جای نمودنِ کوه و هیبتِ کشتیِ نوح و بهایی که ابراهیم دادی و کو در توانِ که هست؟ کجاست یلِ میدانِ بلا که به دستان خدا بلیّه شود؟ و مبادا!

 

تصمیم ها مقدّس اند اگر بر مبنایِ احترام به «قامتِ» رعنایِ «قوانینِ» خدای و «حقوق» مردمیان گرفته شوند و تقوای الهی برگزیدن برای یافتنِ «راهِ» «خروج» ... و هر که گردن ننهد بَد می بینَد. بد

 

اگر «آن» مَحو شدی از روزگارِ جهان برای همان که مُصمَّمِ ویژه از «آن» رُست و حفظ حرمتِ آن دِگَران که جناب حضرتِ رحمان نشانِ شد و اتمامِ سُخُن به معنی این که خدایا! تسلیم ام من ... و السّلام علی من إتَّبَعَ الهُدی

  • مَهدی هُدایی

و می بینی «جنگلی» می سوزد

آسمان دل ات را

از چشمان ات می بارانی

تا «جنگل» از سوختن باز ایستد

 

تو سبزیِ «جنگل» اگر خواستی

چرا وی را به هجر وا داشتی

و وی

در اعماق وجودِ «عطش»«زده» ات نکاشتی؟ ...

 

آسمان دل ات پس از بارش اما

هنوز ابری می ماند ...!

...

این از آثار ستم است

که کسی روای بدارد

خواه به عمد

خواه از سر جهلی عمیییقق و چون تیغ

ریشه هایی بس تنومند را بریدن

برای رفاه حال «جنگلی» بس گَشَن

در زلالی و سرشاری وی ... ـ «خواهانِ» اوی پس چه شود!؟

که سالیان

کوی به کوی گِردِ تو گَشت

موی بریده و گیس افشان

گریه کنان و مویه کنان و شاد و خرامان، خندان گاه ...!؟؟؟ هان؟ ـ

 

طی می شود این هجر؟

خیر که نمی شود خیر! می شود خیر؟ ـ تو را به جانِ جهان سوگند ...؟، هان؟ ـ

 

پس

نا گاه

تصمیم می گیری تا روی خورشید را با پرده ای از درون بپوشانی

شاید شب

خود را در تو نهادینه کند

و روز را فراموش نمایی و بادا ...

  • مَهدی هُدایی

شما:

استاد گرامی خیر در ابتدای پاسختان به معنای (خوبی) است یا به معنای (نه)؟

 

آگاهیگاه:
خیر به معنای خوبی است. خیر اصلاً به معنای خوبی است (خوبی یعنی ایجاد حالت و احساسی که آدمی سرشار از لذّتی شود که حاضر باشد در همان حالت بمیرد و آرام ابدی بگیرد ـ بِیَدِهِ الخَیر ... ـ). اگر به معنای نه بگیریم نیز باز به معنای خوبی است به شرط این که آغاز نفی جز خدا باشد: لا، إلهَ إلا ألله. وگرنه خیر به معنی نه نیست. این معنا را شاید عدّه ای به عمد برای تخریب معانی والای غیر دنیایی و مانا گرفته و به زبان ها انداخته باشند! زیرا در پارسی نه وجود داشته است. و در عربی لا به معنای نه بوده است. پس این وسط خیر چرا باید به معنای نه در زبان ها بیفتد آن هم از نوع ادیبانه ی آن؟ هان؟ ...!
  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام به صورت اتفاقی وبلاگ بالا را دیده و چند خط برایتان نوشتم...خوشحال خواهم شد که ببینید و همانجا پاسخ بفرمایید

 

آگاهیگاه:

نمی دانم آیا نوشته های تان همان ها بودند که پاسخ نوشتم؟ اگر آری که چه خوب اگر نه، بفرمایید تا چه متنی بوده و کجای؟، که خوانم و پاسخ نگارم ان شاء الله. هرجا و هر که اید به سلامت باشید و شادمان که از شادمانی تان شادمان اَم و دعا گویِ خیرخواهِ تان

  • مَهدی هُدایی

سلام استاد مهربان و گرامی لطفا درباره ی سبل السلام و چگونگی بله گفتن به خدا و خود از طریق آن بیشتر برایمان توضیح بفرمایید

 

سلام و مُحبّت تان را ارج می نَهَم و خیر پاسخ تان می دهم

 

 
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِّمَّا کُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ ۚ قَدْ جَاءَکُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ [٥:١٥]
اى اهل کتاب! همانا فرستاده‌ى ما به سوى شما آمده است که بسیارى از حقایق کتاب آسمانى را که نهان مى‌کردید برایتان روشن سازد و [البته‌] از بسیارى مى‌گذرد. آرى، از جانب خدا نور و کتاب روشنگرى براى شما آمده است
     
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ [٥:١٦]
خدا هر کس را که در پى جلب رضاى اوست، به وسیله آن [کتاب‌] به راه‌هاى امن و سلامت رهنمون مى‌شود، و به خواست خود، آنها را از تاریکى‌ها به نور مى‌برد و به راهى راست هدایتشان مى‌کند
   

سُبُل جمعِ سبیل است. سبیل «راه» است. سلام نام خدا ست. سُبُلُ السَّلامِ راه های سمتِ خدای اَند. فضایل. هرچه فضیلت با هر نامی که هست «راه»ی به سمتِ خدا ست ـ و هزاران بی نهایت بار که مبادا بینگاریم که به تعدادِ خلایق، راهِ رسیدن به خدا هست هان، زینهار!! ـ. به تعدادِ فضایل «راه» به سمتِ خدا هست و بدونِ رذایل اما!!، زیرا رذیله خورَنده یِ فضیلت است هم چون موریانه که چوب و زنگ که آهن و آتش که سبز و زرد و خشک و تَر می سوزانَد به هیچ ترحّمی و سفارشی مگر که به تقوی ـ ها؟! ـ، آری مگر که به تقوی:

 

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ [٢٠:١٣١]
و زنهار چشم مدوز به آنچه از زینت زندگى دنیا به گروهى از آنان داده‌ایم، تا آنها را در آن امتحان کنیم، و روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است
     
وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا ۖ لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُکَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ [٢٠:١٣٢]
و کسان خود را به نماز فرمان ده و بر آن پافشارى کن. از تو روزى نمى‌خواهیم، ما [خود] به تو روزى مى‌دهیم، و عاقبت [خیر] از براى پرهیزکارى است
   
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ [٢٨:٨٣]
آن سراى آخرت است که براى کسانى قرار مى‌دهیم که در زمین خواستار برترى جویى و فساد نیستند، و عاقبت [خوش‌] از آن پرهیزگاران است
     
مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا ۖ وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئَاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ [٢٨:٨٤]
هر که نیکى بیاورد، براى او بهتر از آن خواهد بود، و هر که بدى آورد، آنها که بدى کردند جز آنچه کرده‌اند کیفر نبینند
 
با من است و با شما ست که سبیلِ سَلام گُزیده ـ فُتاده گُرده، خَمان و به سجده، خامُش و گریان ـ به سمتِ خدا برویم یا که در پیِ ظُلم و شهرت و شهوت و قدرت و وسعتِ فانیِ دنیا و ثروتِ بی «بار» و نام لعن شده از پسِ حذفِ قدرت و مال و شهرت خویش بِدَویم. اگر کفایتِ پرسش نداشت گو که ببایدَم بذری بیش بر زمینِ مهیّایِ شما شاید کاشت وگرنه از آنچه که برداشتِ شمای، پیش به سمتِ خدای ... به سلامت و «زیبا»ی. الحمدُ لله ربِّ العالَمینَ
  • مَهدی هُدایی

شما:

وقت بخیر استاد گران گنج به نظر این دانشجوی کوچک هیچ انسانی را نباید و به هیچ وجه  شایسته نیست عیب جوی دیگران باشد زیرا هیچ انسانی در کره ارض در تمامیت کمال نیست تنها اشخاصی صلاحیت نقد رفتارهای انسانها را دارند که متخصص وجود انسان هستند همانند پزشکان روانشناس / روان کاو یا کارشناسان جامعه شناس و مردم شناس آن هم با درخواست خود آن فرد برای راهنمایی و مشاوره و صد البته از زاویه کاملا علمی و تخصصی، در مورد گفتگو در مورد دیگر افراد بدون حضور آنها نیز اخلاقیست  جا مانده از دوران توسعه نیافتگی فرهنگ انسان شرقی و جایی در دنیای پسا مدرن امروزین جهانی ندارد ، رفتار مدرن و انسانی اینست که هر فردی اگر بر انسانی دیگر نقدی وارد می داند با شجاعت به او بگوید البته تنها و تنها به خود او یا با گفتمان به همگرایی می رسند و یا از هم منفک می گردند، به هر صورت با این رفتار دلاورانه انسانها از بند تزویر/ فریب و دوگانگی شخصیت رهایی می یابند.

 

بنده (آگاهیگاه):

وقت خوش عزیزا! دقیقاً درست می گویید. ریز به ریز همان است که نگاشته اید. تا ما دلاورانه از بند تزویر/فریب و دوگانگی شخصیت (و بلکه چند و چندین گانِگی) شخصیّت رهایی نیابیم آسمان همین و آفتاب همان و جهان چنین و هستی چنان خواهند ماند. درود بر شما و سپاس گزار که دقیق مطالعه فرموده و نظراتی صائب می نگارید

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

با درود ، استاد گرامی به نظر من اندکترین نویسنده محترمه این مطلب نگارشی مطلب خویش را بر بنیاد هایی بیش از حد ذهنی بنیاد نهاده اند و حول این محور فرضی پیشنهادات خویش را به مخاطب ارائه می دهندکه تمامی انسانهای جهان از حداقل امکانات رفاهی در ضمینه دسترسی به غذا و آب آشامیدنی سالم غیر میکروبی برخوردار هستند پس از روی رفاه به شکم چرانی می پردازند، لیک در واقع امر این گونه نیست و امروزه در جهان و کشورمان ایران بسیارانی زیر خط فقر مطلق به سر می برند و از حد اقل های بهداشتی و تغذیه سالم غیر میکروبی محروم هستند ، بنابراین ابتدا باید سیستم اجتماعی این حداقل های نیاز مندی عمومی را فراهم سازد تا در مرحله پس از آن هر آموزگار و اندیشمندی

 

آگاهیگاه

درود بی بدرود! نگارنده ی مقاله در دو روی یک سکه نظر داده اند که به بررسی آن می پردازیم تا بلکه با باز شدن مطلب قدری از سوء تفاهم یا سوء برداشت کسر گردد. ایشان معتقدند افراد نادار (گدا) مقصّر اصلی گدا بودن شان خود شان هستند زیرا اگر آگاه بودند که در جهان وفور بی انتهای نعمت برای تمام تک تک آدمیان روی زمین تا انتهای خلقت فراهم شده است و هر کس که امیدورانه بکوشد و تمام همت خویش به کار بگیرد و تحقیق و مشورت نماید می تواند مثل تمام ثروت مندان روی زمین ثروت مند باشد و این مطلب ایشان صد در صد درست است زیرا تمامی گداها به دو دلیل گدا هستند: یکم این که نادان و تنبل اند و حاضر نیستند سر سوزنی بخوانند بشنوند بفهمند و بپذیرند که راه دیگری هم جز نشستن سر چهار راه ها و میادین و دست دراز کردن برای گرفتن کمک و سر کار عملگی و حمّالی رفتن هست و سپس بخواهند که تغییر کنند و دوم این که از اگاه بودن نسبت به فراوانی تمام ناشدنی آب و خوراک و پوشاک و تجارت و عزّت و سر بلندی و شخصیت و ثروت ... محروم نگاه داشته شده اند و خود شان نیز به این عدم آگاهی دامن می زنند زیرا اصلاً به ذهن شان خطور هم نمی کند که اگر مثلاً به قول نویسنده خانم های شان روزی پنجاه عدد پیراشکی درست کنند و ایشان کنار خیابان بفروشند بسیار بیش تر از عملگی و حمّالی پول در می آورند و چه قدر هم راحت تر در زمانی کم تر (و آن ها که عمری کنار خیابان در انتظار کار نشسته اند و هر اتومبیلی ایستاده است مثل ... به سمت آن دویده و پریده و یک دیگر را دریده اند تا سر کار ببرندشان حتماً خجالتی در کار شان نیست که دست فروشی کنند و شاید روزی رئیس جمهور هم شدند)

اما آن چه شما هم به آن اشاره نموده اید در وجهی صحیح می نماید زیرا آن چه نویسنده معتقد است به نوعی ایده آلیسم شباهت می برد که تا تبدیل به عمل گردد زمان ها به طول انجامد

 

  • مَهدی هُدایی

شما (2001)

باسلام و تبریک عید بندگی این کلاس شما حضوری است یا مجازی و با تعداد کم هم تشکیل میشه

ویا نه باید به تعدادی برای تشکیل شدن برسد

 

آگاهیگاه (30)

 

سلام. کلاس ها و کارگاه های «طعم تحول «وظیفه مَدار هستند. یعنی که هر گاه حتّی یک نفر، تصمیم به هزینه نمودن برای تحوّل خویش از عمر و دارایی های اش بکند، برگزار می شوند

گذشته ها، پیش از جنابِ کرونا که ما را به سمتِ خدا به وضوحی برتر و سر از آفتاب تابان فرا خواندند (و چه غافل ایم من و آدم ها!)، کارگاه ها و کلاس ها حضوری و ارزان و گاه رایگان تشکیل می گردیدند برای حتّی یک نفر اما حالا، فقط می شود از طریق تلگرام این کار به صورت گروهی یا خصوصی انجام شود زیرا ابزارهایی چون واتساپ و دیگرانِ مشابه آن، توان هایی که در تلگرام هست را ندارند و فایل های صوتی و تصویری با حجم های بالا برای تدریس را نمی پذیرند.

علاقه مندان به کسب آگاهی نسبت به چندی و چُونیِ کارگاه ها و موارد مطروحه در آن ها، چنانچه قدری صبوری نمایند به زودی در آگاهیکده ی بلاغ در همین آگاهیگاه، شرح یکایک آن ها تقدیم شان خواهد شد به خواست و اذن خدا

بهای کلاس ها اگر که پُرسه کنید: واگذار است به شما که برای «گردش تان» (تغییر، تحوّل، فرار از این یک دستی و یک نواختی و تکرار های مکرّرِ بی معنا شاید اگر ...) چه میزان از توان تان را می پردازید (که به معنای میزان ارزشی است که برای «خود»تان قائل هستید. چند در صد از مقداری که صرفِ شکم و پوشش و تفریح و ... اجاره و شارژ ساختمان و تعمیر لوازم و منزل و اتومبیل و ... را برای «خود»تان هزینه خواهید کرد؟

دو ماه و خُرده ای پیش، از «مسافران» «کشتی» پرسیدم به چه میزان «سفر»شان را پشتیبان خواهند بود و کسان هر یک نظری ثبت کردند و جز دو تن از ایشان که یکی پیغامی فقط نگاشتند و یکی پرداخت اند دیگران همه فراموش شان شد از بنیان!

 

  • مَهدی هُدایی