دعا
گاه آدم می مانَد چه گونه سپاس بگزارد آنانی را که گم نام یاری دادند و می دهند بی هیچ ادّعا و در ازاء و می گذارند و می روند ...! تن شان سلامت و هر که مورد مهر ایشان اَند. دل شان سرشار از شور و نشاط باد و ایمان شان یار تا ته ترین نَفَس
این که دست بگیریم و گم بشویم و فراموش مان شده باشد و نَفسِ سرکَش و شیاطین نیز نتوانند دین ما را که حُبّ (دوستی و مهر و دست گیریِ گم نام) است از ما بگیرند انگاری در پناهِ مستقیم خدای ایم. «او» می دهد بدهیم می دهیم «او» دوباره «می سِتانَند» برای روزی که مردمان هیچ راهِ فراری از آتش نکرده هایِ کنونیِ باید و کرده هایِ کنونیِ نباید نمی دانند
من که برای بخشنده گانِ گم نام یا حتّی پُر آوزاه اما سلامت و خالص و پاک دست به آسمان اَم ... که خدا! رها منِما هر آن که دَهَنده است مثل شخص شخیصِ «شما» که کسی را خبری نمی اُفتد حتّی گاه خودِ گیرنده ... که تک تکِ ما و آن و این همه نعمت ها از هوا و آب و غذا و توفیق عبادت تان و کُلّ جهان و آن چه در آن و مهر بانی تان
و بدان که خدا «می دانَند» هرکه بندی گشاد و باری از دوشی برداشت و به زمینی نهاد. وااای بر نماز گزاران که توانند و لیک بر دوش ها بار نهند و بر دست و گردن و پای کسان بند، ریا کارانِ دغل بازِ از یاری سر باز زننده
و درود به مردم نیکِ نیک نشانِ نیک خواهِ نیک گسترِ نیک مان
- ۹۹/۰۵/۱۷