"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهشت» ثبت شده است

گذشته حتّی برای خدا بی معناست! حتّی خدا نیز از مداوای آن چه گذشت نا توانا هستند! «خود» تان را گول نزنید. معنا ها را یاد بگیرید. معنا ها بلد نبودند و نشدند و نیستند و با آن سرِ مان را گول مالیدند تا بتوانند خود شان را سَروَر جلوه دهند و ما را گاو و خر

 

گذشته برای خدا یعنی: جام هر لحظه را در همان لحظه در دستانِ توانِ هر آدم به صورت یک سان پر کردند، دسته ای سپاس گزاردند پیشاپیش به بسم الله و نوشیدند و با آن کوشیدند و جذب کردند و افزودند و سرشار از سودند به الحمدُ لله و بسیاری هِی فقط نق زدند و دست این و آن را نگریستند و گفتند که آن ثروت مندان مگر کیستند که دارند و جام شان را از سر نادانایی و نادانی و خصومت و غرور و بی شعوری و تنبلی ـ خصوصاً ـ شکستند و خدا دستور دادند درِ هر امکانی را روی لحظه ای که گذشت یا شکست برای «ابد» بستند

 

گذشته همین لحظه است که کسی از آن بهره گرفت و آن را سرمایه نمود و کوشید و بر آن افزود یا آن را شکست و با شکسته های آن خود و اطرافیان را درید و مدام نق سپس زد و فریاد کشید و گریید. گذشته اما باز هم با تمام این حرف ها چراغی است بس درخشان برای کسی که اهل عبرت باشد و قصد عبور به دنیای نو و با عظمت از دست رفته ی خود کُنَد و زندگی بَد بنهد

 

همین الآن، همین حالا، گذشته یِ فرداست. باز هم می خواهید فردا بگویید مرگ بر چه کس ها که مقصّر بودند و شما این جا هستید!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ پس اگر می خواهید به گذشته ها برسید از حالا فردا و «فردا» ی تان را از این شکل کنونی به در آرید و  به همان شکل و گونه که خواهان آن اید بنیان بنهید (در ارزش ها ـ تا ارزش ها را نشناسید نمی توانید بفهمید چه می خواهید یا چه باید بخواهید)

 

ضمناً: شما با جهنّم و بهشت چه کار دارید؟ جهنّم و بهشت آدم ها همین جاست، همین حالاست: مستأجرید؟ در جهنّم هستید! ویلا ندارید؟ در جهنّم هستید! اتومبیل ندارید (اتومبیل شما از نوع نُهصد میلیون ریالی است؟) یا اتومبیل شما ضدّ درد و شکنجه و عذاب و ترس و انفجار و تهدید و تحدید و امثالهم و غیرهم نیست؟ خُب شما در جهنّم هستید؟ در کشوری زندگی می کنید که کُلّاً فقیر است و هیچ از منابع زیر و رو و بالا و پایین و آب و هوا و خاک و جنگل و دریا و خلیج و آسمان و زمین و برق و غیرهم محروم است، یا شما کُلّاً از همه ی آن ها محروم هستید؟ در جهنّم هستید! پول ندارید و هشت تان گرو نُهِ شماست و در نهایت ذلّت زندگی می کنید و مدام بده کار و شرمنده و درمانده و بد بخت و بی چاره و ضعیف و نحیف و خوار و بی مقدار و افسرده و خسته و بی و نا امید و دل شکسته و سر افکنده و گم شده ... هستید و گدای اید و مقروض هستید و غرق در نگرانیِ پرداخت قسط ها و شارژ و مالیات و عوارض و نوسازی و کهنه فروشی و انواع قبض ها و غیرهم هستید؟ در جهنّم هستید! زیرا از نعمت های خدا خوب استفاده نکردید و ثروت مند نشدید و خانه ی بزرگ و یک طبقه و ویلایی در قلب پایتخت و ویلاهای متعدّد در شهرک های ثروت مند نشین اطراف پایتخت و شمال و جنوب و شرق و غربِ کشور و کشورهای درجه ی یک دنیا نخریدید و برای فرزندان تان نیز هر کدام جدا جدا خانه های فراخ و مرفّه بنا ننهایده اید و مرفّهین را که بندگان عاقل خدا بودند بی درد شماردید؟ شما در جهنّم هستید و حالا درد بکشید تا بمیرید

 

می خواست آن روز هایی که داشتند به یاری شما می گرفتند و می بریدند و تقسیم می کردند و می خوردند شما هم میان شان بُر می خوردید و می بُردید و می خوردید و می اندوزیدید و می افزودید مثل آن ها. یا اگر آن کاره ـ بدکاره ـ نبودید خُب راهِ الهیِ کار و کوشش سالم و کسب ثروت انبوه چون کوه و ثروت اندوزی و تُو و بیرون دوزی و افزایش لحظه به لحظه ی آن که بسته نبود که!!!!!!!!!!!!!، خُب چرا نشستید که بیایند و در منزل تان را بکوبند و بفشارند و بزنند و بشکنند و حقّ و حقوق تان از صفر تا صدِ آن را از ترس خدا و قیامت و «حساب»«کتاب» و جهنّم و آتش جاویدان و چرک و خونآبه چشاندن به آن ها هرگاه تشنه شوند را تقدیم تان کنند و بر نخاستید و خودتان حقوق تان را به دست و خانه تان نیاوردید؟

 

چرا هِی گناه را گردن کلاه بردار و کلاه گذار و فریب کار و دوز باز و دغل و ذغل ساز و دروغ و ذروغ و زروق و زروغ و ظروغ ظروق و ضروق و ضروغ گو و این و آن و زمین و زمان می اندازید؟ هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!

 

خُب چرا گذاشتید کلاه تان را بردارند؟ چرا گذاشتید کلاه سرِتان بگذارند؟ چرا فریب خوردید؟ می گویید نا توان بودید؟ چرا خُب نرفتید مثل هزاران هزاران هزاران که تا به ایشان گفتند: مغز ها اگر می خواهند بروند و فرار بکنند راه باز است و جاده دراز و بروند به دَرَکِ اسفل سافلین ... رفتند و علیرغم خیال اینان که بیرون شان کردند آن ها نه تنها گور شان را گم نکردند بلکه به جای گور به نور رسیدند در هر دو جهان شان ...، شما هم نرفتید؟، هان؟ چرا نرفتید؟ از قرآن دلیل می خواهید؟ می خواهید بدانید روز قیامت چه بلایی بر سر تان می آید؟ «گوش» دهید:

 

إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا [٤:٩٧]

به کسانى که فرشتگان جان آنها را در حالی که ستم گر نسبت به خود بوده اند مى‌ گیرند، گفتند: تا حالا چه کار می کردید؟ آن هایی که داشت اند جان شان را تسلیم می کردند گفتند: ما در زمین نا توانا نگاه داشته شدیم [فرشتگان‌] گفتند: مگر زمین خدا برای جا به جایی شما گسترده نشده بود که از آن جا دور بشوید؟ پس آن ها پناه شان داغ گاه است و بد گردنده ای است

 

هرکه هر چه را می پذیرد یعنی لیاقت خود را آن می بیند. غیر از این است؟ اگر غیر از این است بزنید در گوش خود تان تا بیدار شوید و حقیقت را ببینید

 

خیلی بد است کسی گناه ندانسته کاری و ... خودش را گردن این و آن بیندازد. گذشته همین حالای ما برای فرداهای ماست. نا راحت ایم از گذشته مان؟: بسم الله: شروع کنیم به تصحیح آن

 

کم خوانده ایم بیش بخوانیم. ثروت نداریم؟ جذب کنیم و کسب کنیم و بیفزاییم و بیندوزیم. نداریم نداریم نداریم نداریم؟ بخریم بخریم بخریم بخریم. چه گونه؟ روش های آن ها را بیاموزیم. کجا؟ همین جا! در کارگاه هایِ آگاهیگاه. کجا از آگاهیگاه بهتر؟

 

مهم اما ابتدا این است که اولویت بگشاییم به این که ابتدا پی چه هستیم ما؟ کتاب قله را که خوانده بودید نخستین گام اش این بود که در کلاسور تان ابتدا برگه ی «چه می خواهم» ها را اجرا کنید. یاد تان هست؟

 

کارگاه «ارزش» ها ما را یاری می دهند تا تصمیمِ بِه تر را بیابیم و آن را در اولویّت بگذاریم. پس ابتدا کارگاه «ارزش» ها را شرکت کنیم

 

سپس باید گنج هایی که ما را به آرام و قرار می رسانند را بشناس ایم و از «آن» ها استفاده ببریم

 

بعد باید آیین های رسیدن به اهداف را بیاموزیم (هشت آیین ناب که خواب از سرمان می پَرانَند و قطعیّتِ رسیدن به هدف را تا نزدیک به صد در صد بالا می برند)

 

آن گاه بپردازیم به روش های جمع و جذب و کسب و افزایش ثروت و دیگر نیاز های آموزشی مان مثل آداب ها، باید ها نباید ها و غیرهم

 

ولی بخواهیم از فردا شروع کنیم پس دوباره مآآآآی ایم و همین که همین ایم و دست به کَمَر گرفته روی زمین ایم و آوَخ و وآآآی و چرا آخِر و اگر و اما و کاش و ولی و انگار و شاید و حیف و چرا ... ترانه های وردِ زبان اَلکَن مان ... چه گفته اید با «خود» تان؟، هان؟

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

سلام و با درود بى پایان

کاش میشد زمان را به عقب برد ولى افسوس ... 

لطفاً براى ما که بدون آگاهى این مسیر ناهموار را پیمودیم  وخواسته و ناخواسته موجودات بى گناهى رو گرفتار این دنیا کردیم راهکار بدین و بفرمایید چکار باید کرد که کمى از عذاب وجدانمون (در صورت داشتن) کم بشه 

 

آگاهیگاه (30):

سلام

زمان را به عقب نمی توان برد! حتّی خدا هم نمی تواند این کار را بکند. کسانی که معتقدند خدا تواناست جواب بدهند لطفاً آیا خدا تا کنون کسی را به رَحِم مادرش و سپس به کمر پدرش توانسته است بر گرداند؟ آیا خدا می توانند حتّی یکی از این همه آدم ها را که به راستی و با تمام وجود شان از غلطی که کرده اند و ... که ... ـ ! ـ پشیمان هستند و شب و روز گریان و داد خواه اند که بلکه یک بار دیگر به روز های تجرّد باز گردند و حتّی خود را وقف صد در صد اعتلای نام خدا بکنند تنها و بدون ستم اما این بار ...، به روز های دل خواه او بر گردانند؟ پاسخ خیر است. خدا هم نمی توانند. این طور نیست که خدا اگر توانا هستند یعنی هر کاری می توانند بکنند. فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی آدم را بگیرند که با حوا به خواسته ی شیطان برای ورود به روح و روان و جان و خون ما آدم ها «نخوابند» و نطفه ی ما آلوده به کثافت و پلشتی و شعله های ندامت و حسرت و کاش و اگر و مگر و اما و شاید و ولی و حیف و آه و زاری و غصّه و غم و اندوه و پستیِ شیاطینِ نسلِ ابلیس نشود و نگرفته باشند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! می توانید فکرش را بکنید آن وقت آن خدا چه خدایی می بودند؟! آیا شما فرزند تان را می گذارید معتاد شود و مواد مخدر برای اش مدام فراهم کنید و وی تزریق کند و بنوشد و ببوید و بمالد و ... ها؟ می کنید؟

پس زمان به عقب باز نمی گردد. یعنی نمی تواند بر گردد. و خدا هم نمی توانند آن را بر گردانند. یعنی فکرش را بکنید که خدا می توانستند جلوی تولید کرونا توسط از کرم های مدفوع کمتران پست فطرت لجن آشغال را بگیرند و نگرفته باشند. یا جلوی قوم لوط و نوح و موسی و عیسی و محمد را بگیرند و نگرفته باشند. فکرش را بکنید. می شود؟ نمی شود! پس بهتر است این بخش نظر تان را بگذاریم و بگذرید و به بخش بعدی آن بپردازیم که خُب حالا پس که حتی خدا هم نمی توانند ما را بر گردانند پس ما که ... ... ... ... چه کنیم؟

پاسخ این بخش پرسش تان به داشتن پول فراوان باز می گردد. اگر کلان در کلان پول داشته باشید می توانم راه حلّی به وفور در انواع تقدیم تان کنم که بهشت را به لقای طرح های من بدهید و ببخشید. وگرنه این بخش پرسش تان هم می رود در بغل همان بخش پیشین و در آن جا بهتر که بخوابد و ما هم همین روال شب و روز گردی و روز و شب سر کُنی را دنبال کنیم و سلانه سلانه به سمتِ پایان داستان مان پیش برویم خندان و رقصان و شادمان و خرامان یا گریان و اندوه گین و غصّه به دوش و نگران و اندوه گین و سر به زیر و شکوه گر و گلایه کنان و نق و غرغُر و ... بس بد دهان به همه هم این و هم آن هم زمین و زمان

یاد مان باشد ما وجدان نداشتیم که این زندگی را این گونه اگر نادم هستیم برای خود مان کاشتیم. یعنی والدین ما را والدین شان و حکومت هایِ بی وجدان، بی وجدان ـ آگاهی از شیوه های زیستن طبق قوانین حضرت آوریننده ی گرامی و حتّی قوانین آدم و انسان ـ بار آورده بودند و ایشان هم مثل ما گناهی نداشته اند و ما را تربیت نکرده بوده اند. گرچه بسیاری شان انسان های شریف بوده اند و چون آبی در قیف ما را چکانده اند و داده اند خورده ایم و ارث برای مان گذاشته اند و زن مان داده اند و شوهر مان کرده اند و به تولید مثل مان فرا خوانده اند که پز نوه هاشان را بدهند و ... ما را ادب کرده اند که نتوانیم نه به حتّی یک نفر در جهان بگوییم و به همه آری و بله قربان بگوییم و ... پس عذاب وجدان بی عذاب وجدان:

یا خدا می توانسته اند این بی گناهان را از شر ما گناه کاران برهانند و نرهانده اند که خُب به ما چه مربوط است این از عدالت حضرت «ایشان» است و ما بی خبران ایم. یا هم که نمی توانسته اند که نکرده اند و باز هم ما بی گناهان ایم چرا که وقتی خدا که خدا هستند نتوانسته اند یا نخواسته اند این بی گناهان را مثل میلیاردها بی گناه در جهان که در فقر و فلاکت و ستم کشی و تجاوز و قتل و غارت و بیماری و زلزله و سیل و باد های زرد و سرخ و بنفش و ... دارند جان می کَنند نجات بدهند ما را سَنَنَ مَنَنَ آنهانَنَ؟ هان؟

پس در نتیجه اگر خانه ای دارید که سقفی بالای سرتان باشد و بگذارید هر کس زندگی خودش را بکند بگذارید و اگر ندارید خُب دیگر کاری نه از دست من و نه از دست هیچ کسی دیگر بر نمی آید. روز و شب ها را می شمارم و شب و روزها را بشمارید

و یک کار دیگر هم هست: که دست به کار شوید و ثروت مند گردید و با ثروتی که به دست می آورید بنیادِ یک زندگی ناب را بنهید و هر چه گذشته است را به آتش «به من چه! کار و خواست خدا بوده است» بدهید و از هر چه عذاب برهید و بهشت را در آخرت تان حتّی برای خود بخرید و مراقب باشید فقط زآن پس کسی را عذاب ندهید ... و السّلام

  • مَهدی هُدایی

ب: کاری بیاغاز
برای چه اما؟:
درآمد بالا؟
تولید کالا (آیا مفید، مُضِر است یا؟)؟
انجام خدمات؟
گذران روزمرگی؟
خیانت؟
جنایت؟
فریب و نیرنگ و دغل
»آتش»«فشانی«
ستم (آزاروغمزایی)؟
جمع «توشه» برای «کوله»ی «فردا»؟
غم زدایی
شادی زایی
»عطش»«نشانی«

پیش از تصمیم به کار ابتدا میزان زلالی (خلوص) و صداقت (روراستی)ات را با شخص خدا رودر«رو» محاسبه کن و بپا تا به ضرورت انجام کار اطمینان یابی (یا ایتها النفس المطمئنةُ إرجعی الی ربکِ راضیةً مرضیةً ...(
سپس پیدا کن چرا ...؟

و پیدا کن چرا آن کار را؟
کار بهتر دیکری نیست و اگر صبر اختیار کنی نیز، یافت نخواهد شد؟
آیا ضرورت ها، وظایف شما، مسئولیت ها و خصوصاً تَبَعات (پی آمدهای) پس از ورود به کار را می شناسی؟
«خود»ت را «می شناسی؟» و از پس آن ها بر خواهی آمد؟
کاری برگزین که سرشار از سود باشد اما تشخیص بده برای که و که ها به ترتیب اولویت آن سودها باید باشند (و پیش از همه «خود»ت، برای «خود»ت «سود»ش چه قدر است؟)
اطمینان داری در سرریز درآمدها اگر امتحان خدا گریبان تو را گرفت غرق نخواهی شد و جهان را (به اندازه ای که تحت تسلط توست) به آنش نخواهی کشید؟
حالا به این که کار شما شهره ی شهرها شود اندیش: اعتلای نام خدا پی آمد پایه ی این کار در خود من و سپس هرکه خدا خواسته اند به هر دلیل و هرجا (پرسید شود آیا که هر کاری چنین محک بخورد گفتم داور، شما!. گفت سخت می شود گفتم سخت نه!، نع!، سخت نمی شود، «زندگی» می شود. مگر برای این هزار ماه یا شب قدری بیش، به ما فشار آورده اند برای افزایش تعداد کارها، ها؟ خیره به من مانده است پلک نمی زند این همه سال ها)
بعد به این اندیش که دست تو نزد کسی دراز هرگز برای هیچ چیز و به هیچ میزانی دراز نشود و آن قدر توانا باشی که بگیری دست های بسیاری را و بکشی شان بالا بدون این که ببینند چهره ی شما و حتی بشنوند صدای تان را
تا این جا بسم الله
حالا، همیشه آغوش بگشا برای محبت به کل آدم ها در دنیا به هر شکلی که ببینی لبخند خدا تابیده به پندار و رفتار و گفتار و کردار شما ... و سپس هرکه را اسرار آموخته دیدی و دهان دوخته بیش بفشار و نوازش کن در حدود (مرزهای) بالا بالا بالاتر و هرچه بالاتر بهتر
و این هم الرحمن الرحیم اما!، اما هشدار، که شیاطین از درون خون تو (نفس)، تو را نبرند روی هوی (أفَرأیتَ من إِتَخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟(
حالا بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم» حالا داری «می گویی»: «بسم الله الرحمن الرحیم«
و چون معنی بسم الله الرحمن الرحیم دانستی فَقُلِ الحمد لله رب العالمین

 

  • مَهدی هُدایی

شما:

چطوری مطمئن بشیم کار خیری را برای رضای خدا انجام داده ایم و مثلا از سر دلسوزی و رقت قلب  عمل خیری را انجام نداده ایم؟

 

«آخِرین»«چشمه»:

سلام. پیس از انجام کار، ابتدا خدا را مقابل خود احساس کنیم و فکر کنیم قیامت است و دارند نشان مان می دهند که آیا برای رضای خدا بوده یا از سر دلسوزی بوده یا از ترس بوده، یا هوس بوده، یا از روی جهالت بوده، یا لجبازی بوده ... و دلایل دیگر

اگر این مکث محاسباتی را پیش از هر پندار و تصمیم و گفتار و کرداری بکنیم می توانیم با ضریبی بالا دست به کار بشویم یا انجام کاری را متوقف کنیم

شاید همه ی اشتیاهات و خطاها و گناه ها از عدم انجام مکث پیش از آن ها باشد

 

 

  • مَهدی هُدایی