"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

«فردا»جدیدمتولدمیشویداگر«اینجا»بمانیدودرسهارابفهمیدوبکارببرید

"دارا"یاوَرِخُداست،آیَدغَمی زُدایَدشادی زایَددَوَدرَوَد

تُندی بِنَهید تا از شرور شیاطین برهید. کُندی برگزینید و لِجام (دهنه) به مکث (خِرَد) بدهید و آرام آرام تا کام، گام به گام سپاس خدای بگزارید و گذشته ها (اشتباهات و خطا) را پلکان رشد به عوالم بالا قرار دهید تا به قُرب (هم سایه گی خدا) برسید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تغییر» ثبت شده است


یا خدا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...

یا هو:

من چه طور ادعا کردم بنده ی (چشمگوی) «شما» هستم

و شما «شنوا» «هستید»

و «بینا» «هستید»

و «دانای مطلق»«اید»

و چشمان ام و گوش های ام و لبان و دهان و دندان و حنجره ام

به هر چه شیاطینِ سوار بر نفسِ بد فرمان ام از من خواست اند

آری گفت مدام

بی شرم (بی حیا) ـ ها؟ ـ

یا خدا!

یعنی من «شما» را به استهزاء گرفتم «تان»!،؟

به قیمتِ لقمه ای نان و جرعه ای آب ـ حالیا که چشمه و خانه یِ روزی من در آسمان و نزدِ شما؟

چه بهایِ کمی است منِ خوار

فروختم تان

یا خدا! استغفار!

بپذیر مرا این بار نیز، حضرتِ مهر بان، جنابِ «یار»

و مرا بدونِ بخششِ خویش از زمین ام ـ قول بدهید ـ

بر ندار

این بار نیز من،

می ایستم در مقابلِ خویش در «آینه»

در برابرِ «استکبار»

  • مَهدی هُدایی

هر ادّعای من تبدیل به پرسشی می شود که برای پرسیده شدن از خودم (امتحان، ابتلاء) تولید می کنم

که اگر پاسخی در اجرا برای آن داشته باشم از من درمی گذرند و یک پله به بالا گام برمی دارم

و اگر خودِ من نیز ـ همچون مدعایِ مدعیِ بی عملی که، از نگاه به او، این پرسش (امتحان) را برای خودم رقم ز‌ده ام ـ، در به انجام رساندن ادعای ام شکست بخورم، یک پله و شاید در بسیاری مواقع پله ها یا گاهی دره ها سقوط نمایم و کو که عمری باشد تا به پای بازگشتن به همان نقطه ای که در آن بودم و با ایجاد زمینه ی امتحان برای خودم از آن به زیر افتادم صرف کنم!

برای مثال یک تمسخر و انتقاد غائبانه ام را در نظر بگیریم (انتقاد یا تمسخرِ غائبانه یعنی عیب کسی یا کسانی را برای یا در کنار دیگری و دیگرانی جز خود شان باز گشایی و منتشر بکنم که بخندم و بخندانم و بخندیم یا او را به گَند بکِشم و آبروی او را از سر تا به پا ببرم ـ که قطعاً علّت آن بالا آوردن خودم یا تبرئه نمودن خودم یا عزیز شدن خودم ... است ـ و اگر در حضورِ خودَش نزد دیگران و در جمعی مطرح کنم که یک امتحانی نو خواهد شد زیرا، احترام و آبروی یک انسان یا چندین انسان را زیر سؤال برده ام ـ خواندن، شنیدن و انتشار جُک ها بهترین مثال کاربردی و مبتلا بِهِ در این بحث هستند ـ)

پیش از آن من داشتم آرام (مؤمن) و راحت (آسوده) زندگی ام را می کردم (مثل بنی اسرائیلِ پیش از ایجادِ زمینه ی فرمان کشتن گاو ـ حتماً پس از یک ادعای متمسخرانه یا نقادانه! ـ

حالا اما با یک تمسخر یا نقدِ غائبانه ی ساده!:

اِء! این یارو رو ببین (یا اِء! این آقای محترم را ببین ـ نوع گویش هم حتی فرقی در ایجاد پرسش امتحان نمی کند! ـ) چراغ قرمزو رد کرد!

ورود ممنوع داره میاد!

چه جوری داره راه می ره! انگار مسته

چه جوری لباس پوشیده!

چه حرف های زشتی داره می زنه!

اصلاً یک ذره هم بچه هاشو تربیت نکرده، احمق بیشعور!!

کسی که نتونسته برای خودش یه خونه و ماشینی بخره و زندگی خوب برای خودش و خونواده اش درست کنه همون بهتر که بره بمیره

بی سواد بیشعور نفهم احمق کودن گاو!، کره خر کثافت، پدر سگ، بی شرف، بی ناموس، مادر سگ، تخم سگ، حروم زاده، لا مذهب بی دین!

عجب نفهمیه ببین آشغال از پنجره ی ماشین اش به بیرون پرت کرد

ته سیگارش را از پنجره اتومبیل یا خانه اش به کوچه، خیابان و حتی در بیابان انداخت

دختره - یا پسره - خجالت نمی کشه توی روی پدر مادرش وای میسته

زنیکه ـ یا مرتیکه ـ!، نیگا کن نیگا کن چه جوری داره با همسرش حرف می زنه (یا: نمی دونی چه قدر بد با شوهرش یا زنش حرف می زنه)،

در آپارتمان و حیاط رو محکم به هم می کوبه

چه قققدر گران فروشه لعنتی پس فطرت

عجب محتکریه کثافت

چه اختلاس هایی دارند می کنند

عجب بی شعور هایی هستند (و وااای که اگر عمومی باشد!!):

همه شان دزد اند

ایرانی ها همه ... هستند

مسلمانان همه ... هستند

شیعیان ... هستند

آمریکایی ها ... هستند

هر که آن سوی آب (یعنی جایی که سرشار و مملو از نعمت های خدا به خاطر صداقت های شان هستند) است فلان جور است

اونا رو می گی؟ نماز نمی خونن! دین ندارن! روزه نمی گیرن! عرق خورن ... ... و ...

حالا، منی که این حرف ها را زده ام ـ یا شاید حتّی اگر در ذهن ام خطور داده باشم هم ـ، باید منتظر بمانم تا از یکی یکی امتحان هایی که برای خودم ایجاد کردم و رقم زدم بگذرم

تا تازه دوباره برسم به همان نقطه ی پیشینِ پیش از انتقاد یا مسخره ی غائبانه ام

و برای همین است خدا به من فرموده اند: وااای بر نماز گزاران و من تا به حال همیشه خیال می کرده ام خدا به نماز گزار ها وااای کرده اند ...

أعوذ بالله من الشیطان الرجیمِ بسم الله الرحمن الرحیمِ أستغفر الله ربی و أتوب إلیهِ وَ، الحمد لله رب العالمین

حالا من مانده ام و برگه هایی از امتحان های انبوه که تا کنون برای خودم رقم زده ام و حیرانی و استرس امتحان که کی باشند و هست و موعد آن ها کی خواهد رسید و چگونه خواهند بود، آیا سخت تر؟ یا آیا آسان

خب، حالا پس چه کار کنم؟

هاتف به نجات ام آمدند گفتند: تو بیا و از حالا فقططط «خود» ات را باش

پرسیدم: چطوری؟

فرمودند:

حواس پنج گانه ات را بپا و به دیگران اگر نگریستی و عیبی در ایشان دیدی فقط نزد خود شان، آن هم با حال و شکل و شمایل و گفته ای زیبا و آسان به خود شان تنها بگو و در همان لحظه نیز خودت آن ها شو ببین اگر در تو آن نقد و تمسخر موجود نیست، خدا را سپاس بگزار و خوش حالی خود از نبودن آن در تو را به عنوان شادمانی ات از این نعمت برای خدا به زبان ببر (الحمد لله الذی عافانا - عافانی مما ابتلی کثیراً من الناس بابتلائات المختلفة بگو)

و اگر همان و همان ها در تو هست سَر اَت را زیر انداز و سریع به پاکی خود از آن مورد و مواردِ ابتلاء ـ امتحان ـ همت بگمار و تا پاک نشده ای دست به هیچ کار دیگر نزن. به همین سادگی

و من وه که چه خوش بخت (و البته با چه مسئولیتی!) هستم که جنابَینِ هاتفَین، بسیاری گاه ها هوای مرا داشته و دارند و بادا شایسته می مانَم تا تهِ عمرم و:

الحمد لله رب العالمین

 

  • مَهدی هُدایی

1. سرعت را در همه جا خصوصاً خصوصاً خصوصاً در رانندگی، کمتر از میزانِ قانون سرعتِ جاده ها و خیایان ها و کوچه ها پیش بگیریم و سلامت خود و دیگران را ارج بنهیم نزدِ نگاه پیوسته ی حضرت خدا و سپس اما در راستای طلبِ آمرزش بشتابیم:

وَ سَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ سرعت تان را به سمت کسب آمرزش و بهشتی که وسعت آن آسمان ها و زمین است و برای پالایشپاها آماده شده است به کار بگیرید

و بشتابید به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن آسمان‌ها و زمین است که براى پرهیزکاران آماده شده است (۳: ۱۳۳)

 

أُولَٰئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ «آنها» در خوبیها از روزمرگیها پیشی میگیرند و برای خوبی از پیشروان هستند

وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ در خوبیها از روزمرگیها پیشی می گیرند

 

2. و سبقت را در رانندگی و موارد ممنوعه و خطرآفرین، به شدّت کنار بنهیم و احترام به حضور خدا در همه جا بدهیم و در این موارد ذیل سبقت آشنا و کار ما بشود:

 

سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ در کسب آمرزش از پروردگارتان از روزمرگیها پیشی بگیرید

فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ در خوبیها از روزمرگیها پیشی بگیرید

مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ برخی از بندگان ما (چشمگوهایِ به ما) کارِشان پیشی گیری از روزمرگیها در انجام خوبیهاست که آن هم بر اساس میزانِ لیاقتِ شان، از خودِ «ما»ست

 

  • مَهدی هُدایی